دانلود اهنگ امدم ای شاه پناهم
اهنگ شاه پناهم بیده خسته ای راه امدم
امدم ای شاه پناهم بده
امدم ای شاه پناهم بدهی
دانلود آهنگ شاه پناهم بیده خسته ی راه آمدم
آهنگ شاه پناهم بیده تاجیکی
دانلود کلیپ شاه پناهم بیده
شاه پناهم بیده صوتی
شاه پناهم بیده تصویری
دانلود اهنگ شاه پناهم ده
اهنگ تاجیکی شاه خراسانیم
شاه پناهم بیده متن
دلت تنگ شده براش
دیوونه ای
پی ام بدی دهنشو برات باز میکنه هر چی دلش میخواد بارت میکنه. شک نکن
هزار بار مگه امتحان نکردی
بسه ت باشه
عجب رویی داری
چقد خودتو بی ارزش کردی
هنوزم کمه ته
بی خیال دیگه
میترسی از یادش بری
خب با فحش و بد و بیراه یادت باشه خوبه.
تحمل کن
خدا جون تنهام نذار
چرا ولم کردی
چرا ولم کردی
تو که میدونستی چیم
تو که ذاتمو میدونستی
دیگه جز تو نمیخوام کسی رو داشته باشم
بی کسم همه کسم شو
بی پناهم پناهم باش
آبروم رفت تو عیب
آمدم ای شاه پناهم بده / خط امانی ز گناهم بدهای حرمت ملجأ درماندگان / دور مران از در و راهم بدهای گل بیخار گلستان عشق / قرب مکانی چو گیاهم بدهلایق وصل تو که من نیستم / اذن به یک لحظه نگاهم بدهای که حریمت مَثل کهرباست / شوق و سبک خیزی کاهم بدهتا که ز عشق تو گدازم چو شمع / گرمی جانسوز به آهم بدهلشکر شیطان به کمین منند / بیکسم ای شاه پناهم بدهاز صف مژگان نگهی کن به من / با نظری یار و سپاهم بدهدر شب اول که به قبرم نهند / نور بدان شام سیاهم بدهای که عطاب
هوای عشقت ، به سرمنگاه توست ، در نظرمببین که آواره شدمکوی به کو ، در سفرمبده نجاتم ای صنماسیر و در بند تنمبگو چگونه پر زنمکه سر به جنت بزنمرانده مرا ، گناه منتو می شوی پناهمپس از همه جدال هاتو می شوی گواهمبه سان عشق اولین که در ازل ، شناختمبه عشق میرسم به توزمانه بی خود شدنم
در هر تپش قلبم حضور معبودیست کهبی منت برایم خدایی می کند....بی منت می بخشد...و بی منت عطا می کند...
ای همه هستی...
ای همه شکوه...
ای همه آرامش....
امواج متلاطم درونم را ساحلی نیست جز یادت....
و غوغای روح بی پناهم را پناهی نیست جز حضورت...
وجودم را با ذکر نامت آذین می بندمو جانم را با یادت متبرک می کنمو عاشقانه تمنایت می کنم....
الهی و ربی من لی غیرک...
به نام خدایی که در این نزدیکیست
« َنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ [1]؛ ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم»
تو همیشه نزدیک بودهای... و هستی!
این منم که گم شدهام...
دلم تنگ است... تنگتر از هر زمان دیگری... تنگِ تو... تنگ لحظههای خلوت با تو...
دستم را بگیر در دستانت مهربانت و یک لحظه رهایم مکن،
بدون تو پوچ و بیپناهم...
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنه تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما، جای چراغانیها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گلافشانیها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها...
سایه امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پر
باسمه تعالی
«السلام علیک یا ابا عبد الله»
مداحی زمینه
پناهم باش...!
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
برای دانلود مداحی (کربلایی مصطفی ظفری) بر روی گزینه دریافت کلیک نمایید.
دریافتحجم: 20.9 مگابایت
وقتی تو باشیزندگی برایم زیباست ؛ عاشقی برایم با معناستوقتی تو باشیقلبم بی آرزوست ، ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهاییوقتی تو عزیز دلم باشیهمدمم باشیسر پناهم باشیطلوع آفتاب برایم آغاز یک روز پر خاطره دیگر با تو استتو هستی ، برای من هستی ، تا آخرش همه هستی ام هستیحالا من هستم و یک عشق پاک در قلبم !وقتی تو باشیعشق در وجودم همیشه زنده است
_____________________
______________
برای نوشتن دلیل میخواستم...
دلیلی پر از آرامش که شعرهایم را آنچنان در خود غرق کند که جایی
برای مضمونی جز تو باقی نماند.
تو آن گمشده ای که سالهاست قلبم را به تسخیر خود در آورده و من
آن شاعر بی پناهم که در کوچه پس کوچه های شعر پرسه می زند تا
بلکه خبری یا اثری، و یا نشانی از تو بیابد.
افسوس که همه ی شعرها بی تو غمگینند و همه ی کوچه ها بن بست...
✅ انتشار چاپ اول مجموعه شعر " همه ی کوچه ها بن بستند"
بهمن ماه ۱۳۹۷
مجموعه اشعار ح
دانلود آهنگ آریا عظیمی نژاد امام رضا + کیفیت عالی
همینک ترانه آریا عظیمی نژاد بنام امام رضا را از جاز موزیک دانلود کنید و گوش دهید
Exclusive Song: Ariya Azimi Nejat | Emam Reza With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ آریا عظیمی نژاد امام رضا
آمده ام آمدم ای شاه پناهم بدهخط امانی ز گناهم بدهای حرمت ملجأ در ماندگاندور مران از در و ، راهم بدهای گل بی خار گلستان عشققرب مکانی چو گیاهم بدهلایق وصل تو که من نیستماِذن به یک لحظه نگاهم بدهای که حَریمت به مَثَل کهرباستشوق وس
بیا با من زندگی کنتا بنشینیمروی صخرههاکنار رودخانههای کمعمق
بیا با من زندگی کنتا میوهی بلوط بکاریمدر دهان یکدیگرو این آیین ما شود
برای سلام گفتن به زمینپیش از آنکه پرتمان کنددوباره به میان برفهاو حفرههای درونمانلبریز شود ازناگواریها
بیا با من زندگی کنپیش از آنکه زمستان دست بکشداز تنها بالشتیکه آسمان تا به امروز بر آن سر گذاردهو حفرههای درونمانلبریز شود از برف
بیا با من زندگی کنپیش از آنکه بهاراین هوا را ببلعدو پرندگ
میشد اینقدر به خودم سخت نگیرم
میشد شب و روزم یکی نشه
خیلی واکنش زیادی داشتم
خیلی از همه چی که داشتم میساختمو نابود کردم خاک شون کردم
من رو خیلی اذیت کردن هیچوقت نمیتونم ببخشمشون هیچوقت خدا ازشون نگذره .....
چقدر بده که سعی میکنم احساسی رو در خودم ایجاد کنم که فک میکنم بعدش برندم ... مثلا گاهی فک میکنم اگه بیخیال باشم نتیجه بد میشه بعدش خودمو مسترس میکنم .... گاهی فک میکنم من هر وقت انتظار چیزیو میکشم بد میشه
بعد میخام خودمو بزنم به بیخیالی ....
ای
دوست داشتن تو دنیا رو جای امن تری میکرد. دوست داشتم چون مثل همیشه خودخواه بودم. دوست داشتن تو رو دنیا رو جای امن تری میکرد. باعث میشد نترسم. دوست داشتن تو گرمم میکرد. باعث میشد حس نکنم تنهام. حس نکنم پناهی ندارم. که نصفه شب یارو چرت و پرت میگفت و به تو پناه آورده بودم. پناهم دادی و بم گفتی نترسم، که هیچ تقصیری ندارم و طرف لاشیه. دوست داشتن تو دلمو گرم میکرد. خودخواه بودم، میخواستم دوسم داشته باشی که دووم بیارم. که آدمی رو داشته باشم که براش
یادمه حدود هفت سال پیش که آخرین بار مشهد رفتم، داشتم برای رفتن به سربازی آماده میشدم و هنوز جواب کنکور ارشد نیومده بود. پیش خودم فکر میکردم قبول هم بشم نمیرم، اون روزها که هنوز دست سرنوشت مسیر زندگی منو تغییر نداده بود، پیش اما رضا بودم. یادمه یکی از اون روزهای سفر که به حرم رفته بودم، روبروی ضریح بیرون از چارچوب داشتم زیارت میخوندم که آخرش با یه لحن خودمونی از امام رضا خواستم بین من و اون بالا سری وساطت کنه مسیر درستی از زندگی رو پیش بگیرم و
زمان همیشه به تغییر آدم ها کمک کرده! زمانی نمیگذره که میبینیم دیگه اون آدم قبلی نیستیم و یه جورایی فرق کردیم؛ گاهی بهتر و گاهی متاسفانه بدتر!
ولی تو همه ی این تغییرها همیشه حسابم با او فرق داشته و داره و ان شاءالله خواهد داشت!
من هیچ وقت حس و حالم با امام رئوفم عوض نشده
هیچ وقت دوست نداشتم تو حرم عکس بندازم چون حس میکردم وقتم تلف میشه
هیچ وقت دوست نداشتم جز برای غذا و استراحت و استحمام تو هتل باشم
هیچ وقت دوست نداشتم فقط یه جا بشینم و بعدش پاشم
کربلایی وحید شکری
#زمینه احساسی
صبح طلوعم
اگه نباشی هر دم رو به غروبم
شبیه هر شب
در خونت رو بازم آقا می کوبم
آقای خوبم
جوابم نکن
تو یا ابن الحسن
بیا دست رد
به سینم نزن
جوابم نکن
من رو سیاه
بی تو میرسم
به آخر راه
تو بی پناهو
میدی پناهم
گم کرده راه
جهت مشاهده ادامه متن بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب
دنیایم بزرگ شده و بسیار محدود انتظارم انقدر پایین آمده که حدی ندارد مثل سال گذشته پرشور نیستم مقل سال گذشته دلم پر امید نیست امیدم شده همان دانشگاه همان درسها همان هایی که فقط برایم مانده دوستانم دوستانی که هنوز رفیق رده هستند کسانی که از بودنشان حرف زدنشان آرامش میگیرم و کتابهایم وقتی بی قرارم و راهی بدای ارامش نیست پناهم میشوند و خدایی که کنار تگ تک لحظه هایم هست وقتی بی صبرم و فریاد میزنم چرا کسی میگوید ارام باش ارام یگیر چه بیقرار باشی
#مجالس+
#دیوارنوشتهای من
#قیصر امین پور
چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانیها
دستها تشنهی تقسیم فراوانیها
با گل زخم سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما ، جای چراغانیها
حالیا دست کریم تو برای دل ماسرپناهی است در این بی سر و سامانیها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهیای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسیدفصل تقسیم غزل ها و غزلخوانیها
سایهی امن کسای تو مرا بر سر بستا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحهی روشن آغا
یه وقتا خودت خلوت میکنیهر کدومشم یه سختی داره...ولی اونموقع که خودم میکنم، یه خودمی هستاما وقتی تو میکنی تو کردی؛ تو...دیگه مَن نیست توش..شاید ناراحت بشم چرا خلوت کردی ... ولی قطعا یه روز میرسم بهش که "خلوت میکنی که فقط من باشم وُ خودت"...گم شدمامروز عصبی شدم.. نمیدونم اینهمه خشم یهو چجوری زد بیرون.. حتما شاهد بودی.. حتما ناراحت شدی.. حتما شنیدی...ولی هم ت میدونی هم خود که من آدم این نبودم که صدامو بالا ببرم برای مامانم.. یا اینکه بخوام اشکامو نشونش بدم
#یادش_بخیر
پارسال هفته دوم تعطیلات عید تلفنم صبح زنگ زد و قبل از پاسخ دادنم ، قطع شد. شماره بدون نام روی تلفن بود و من معمولا با اینجور شماره ها تماس نمیگیرم.
ناگهان دلم لرزید،زنگ زدم به برادر کوچکم حسین و شماره را برایش خواندم و گفتم شاید شماره تو باشه که دوباره خطت را عوض کردی!، داداش حسین تایید کرد و گفت از سوریه برگشتی, تعجب کردم و فورا تماس گرفتم، گوشی را برداشتی و با صدای گرم همیشگی گفتی:
به به سلام اخوی، نایب الزیاره ام پیش امام رضا.
گف
یادش بخیر
پارسال هفته دوم تعطیلات عید تلفنم صبح زنگ زد و قبل از پاسخ دادنم ، قطع شد. شماره بدون نام روی تلفن بود و من معمولا با اینجور شماره ها تماس نمیگیرم.
ناگهان دلم لرزید،زنگ زدم به برادر کوچکم حسین و شماره را برایش خواندم و گفتم شاید شماره تو باشه که دوباره خطت را عوض کردی!، داداش حسین تایید کرد و گفت از سوریه برگشتی, تعجب کردم و فورا تماس گرفتم، گوشی را برداشتی و با صدای گرم همیشگی گفتی:
به به سلام اخوی، نایب الزیاره ام پیش امام رضا.
گف
سلام ای تو زیباترین عشق ممکن
محاله رقیبی برات بوده باشه
اصن اونقدر ذات عشقت درسته
رقیبت محاله که آسوده باشه
بذار باورت شه من عاشق ترینم
بدون تو دنیای من بی فروغه
نباشی، منو عاشقی هام سرابه
یقینا تموم غزل هام دروغه
حصار تنت خوبه زندون من شه
گرفتار موج چشاتم یه خواهش
بذار وقتی غرق نگاهت می میرم
بازم زنده شم با یه موج نوازش
تو فانوس دستای روشن که داری
واسه قایق بی پناهم ، پناهی
همین که تو رو دارم ای عشق خورشید
نمی ترسم از وحشت این سیاهی
سلام ای
دنبال بد هستی اگر، من بدترینمبی آبرو نزد کرام الکاتبینمیک ذره حاجات مرا تا دیر دادیبلوا به پا کردم، کجا رفته یقینم؟!زانو بغل کردم ببینی بی پناهماز بار سنگین گناهم، شرمگینمدست مرا امشب نگیری، شک ندارم...روز قیامت در صفوف مذنبینمممنونم از لطفت، اجازه داده ای بازدر پای سفره، پیش خوبان می نشینمپابند حبت کن دل هرجایی ام راشیطان نشسته دست بسته، در کمینمبا اذن زهرا سینه چاک بوترابمنام علی هک گشته بر روی نگینمحیدر که جای خود، غلام قنبرم منعبد غلا
دنبال بد هستی اگر، من بدترینمبی آبرو نزد کرام الکاتبینمیک ذره حاجات مرا تا دیر دادیبلوا به پا کردم، کجا رفته یقینم؟!زانو بغل کردم ببینی بی پناهماز بار سنگین گناهم، شرمگینمدست مرا امشب نگیری، شک ندارم...روز قیامت در صفوف مذنبینمممنونم از لطفت، اجازه داده ای بازدر پای سفره، پیش خوبان می نشینمپابند حبت کن دل هرجایی ام راشیطان نشسته دست بسته، در کمینمبا اذن زهرا سینه چاک بوترابمنام علی هک گشته بر روی نگینمحیدر که جای خود، غلام قنبرم منعبد غلا
من را نگاهی کن که محتاج نگاهم
غیر از تو را در این جهان هرگز نخواهم
بیچاره ای هستم که از تو دور ماندم
آقا ببین افتاده ای در عمق چاهم
خوبان همه خود را کنار تو رساندند
راهم بده آقای خوبم، روسیاهم
آلوده ای غرق گناه وشرمگینم
بی تو علی موسی الرضا من بی پناهم
من از گدایان در باب الجوادم
در انتظار لطف بی پایان شاهم
از زهر ، خیلی ناتوان گشتی بمیرم
تا صبح محشر از غم تو غرق آهم
خواهر نبود اما پسر آمد کنارت
باناله می فرمود : رفتی تکیه گاهم؟
اما نبودی کربلا ج
به نام خدای خاک چادرِ مادرها ...
بچه که شیطنت میکند. میگویند مادرش را بیاورد. من خجلم که مادرم بداند چه کار کردم.
خدایا! تو را به مادرم که نه، به خاک چادرش قسم میدهم که ببخشی...
منِ ره گم کردهی شرمنده قصد برگشتن دارم. نیازمندم به حال و هوای ناب ۱۸ سالگیم...
اجازه هست؟!
امانتداری:
عنوان به گمانم از سید حمیدرضا برقعی
پینوشت:
۱- بی پناه و بیکسم مادر پناهم باش
آخرین امید شب های سیاهم باش
منو گریه...
منو زاری...
منو روزای بییاری...
فقط دلخوش به
درد بفرست که ترجیح به درمان بدهم
تا که تسکین به دل زار و پریشان بدهم
دور ماندم ز امام و سر من رفت کلاه
حقم این است ازین فاصله تاوان بدهم
سال ها منتظرم ماند به سویش بروم
کِی شود خاتمه بر این همه هجران بدهم؟!
کاش اشک بصرم باز مرا یار شود
تا جلایی به دلِ خسته ز عصیان بدهم
نکند قسمت من نیست کنارش بودن
چقدر وعده بر این دیده ی گریان بدهم؟!
چه کنم؟! آخر شعبان شد و من غرقِ گناه
ترسم این است که قبل از رمضان، جان بدهم
بی پناهم، نجفم را بده تا که بروم...
تکیه
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
درد بفرست که ترجیح به درمان بدهم
تا که تسکین به دل زار و پریشان بدهم
دور ماندم ز امام و سر من رفت کلاه
حقم این است ازین فاصله تاوان بدهم
سال ها منتظرم ماند به سویش بروم
کِی شود خاتمه بر این همه هجران بدهم؟!
کاش اشک بصرم باز مرا یار شود
تا جلایی به دلِ خسته ز عصیان بدهم
نکند قسمت من نیست کنارش بودن
چقدر وعده بر این دیده ی گریان بدهم؟!
چه کنم؟! آخر شعبان شد و من غرقِ گناه
ترسم این است که قبل از رمضان، جان بد
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا، صلواتک علیه و اله، و غیبه ولینا، و کثره عدونا، و قله عددنا و شده الفتن بنا، و تظاهر الزمان علینا، فصل علی محمد و اله و اعنا علی ذلک بفتح منک تعجله و بضر تکشفه و نصر تعزه و سلطان حق تظهره، و رحمه منک تجللناها و عافیه منک تلبسناها، برحمتک یا ارحم الراحمین.
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می با
آغاز همیشه برایم سختترین قسمت کار است؛ آنکه همیشه مجبور باشم در تاریکیهای ذهنم قدم بگذارم، خستهکننده و یا شاید، ناامیدکننده است. افکار پریشانم حول محور نقطهای، درون ذهنم میچرخد و میچرخد و میچرخد. توصیف سادهی من از آنها، یویوهای کوچکی است که هر چقدر هم دور شوند، در نهایت امر به جای اولشان بازمیگردند.
فکری خروشان میشود، قفسش را میشکند و از محدودهی تاریک خود خارج میشود؛ وانگهی آنجا نوری هست، هوایی هست، آزادی هست. می
سلام بر همراهان همیشگی ام
نازنینان و بزرگواران خواسته ای از همه ی شما بزرگواران دارم
و می دانم که هوایم را دارید!
خواهش می کنم ، لطفا از سویدای دل تان برای ما دعا کنید!
----------------------------------------------------------------------------------------------------
خدایا کمکم کن و پناهم بده.!
کسی را ندارم که حمایتم کند.!
خدایا من کوچکتر از آنم؛
آرزویی را بگویم که بزرگی و شرافتت بدان قدرت اجابت و اشراف نداشته باشد!
خدایا بر من ببخش آنچه را که هدیه ام دادی و هبه ام کردی
اللهم
تصمیم گرفتهم براتون از زندگیم بگم. مدتهاست که ازش حرف نزدم، پس به مرور زمان و طی چندپست مینویسمش.
توی دورهی المپیاد، اوضاع بد نبود. اوایلش آدما باهام مهربون بودن. احساسِ مووان داشتم و خوشحال بودم و حس میکردم که دیگه میتونم بگم دلم برای خودمه؛
تا وقتی که فشارایِ جنسیتی شروع شد. یادم میاد که ساعتِ نهار بود، همه سلف بودن، من بدوبدو از سلف اومده بودم بیرون به سمتِ جایی که درختا هستن و حس میکردم کسی با لگد زده به پشتِ زانوم. دیگه نمی
توچه دنیای مسخره ای زندگی میکنیم.
هر چیزی که فکر میکنیم یه عشق مقدسه چیزی نمیگذره که میفهمیم فقط یه لاشی بازی بوده.
من گاهی اوقات هنوز به جدی فکر میکنم.
آرزو میکنم واقعی بود.
نه فقط تو رویا.
اگه اینجا رو میخونی بدون که
هزار تای کامیار به تو شرف داره که حداقل الکی وارد رابطه نمیکنه خودشو.
رابطه ای که میدوکه تهش چیزی نیست
بچه ها میدونید گاهی اوقات دلم بشدت واسه خودم میسوزه
واسه اونموقع های خودم که با چه احساس پاکی پیشش میرفتم. فکر میکردم قرار
نمیدونم کجای دنیایی ؛ صدامو میشنوی یا نه ؛ میبینیمون یا نه
خواستم برات بگم که ما له شدیم ...بغض هامون ترکید ... اشک هامون سرازیر شد و غرورمون شکست ...
خواستم بگم معنی حسرت رو خوب میفهمم حالا با پوست و استخون
خواستم بگم زندگی اصلا ارزش اینهمه شکستن و خورد شدن و دوباره ساختنو نداره برام ...
خواستم ازت بپرسم چرا هیچی برام مثل یه زندگی نرمال نبود
خواستم برات بگم از بریدن و بریدن و بریدن
کجای دنیایی؟
منو با اینهمه فکر و خیال و حسرت و دست خالی و قلب ش
زانو بغل نشسته دلم کنج خانه ات حالا فقط خیال من است و بهانه ات با هر نفس تپید و گرفت از فراق تو قلب شکسته از دل خسته سراغ تو تا می رسد صدای ملائک ز بام شهر بغض اذان که می شکند در تمام شهر اینک شهادت است که تا انتهای شهر!! می پیچد و ادامه آن گریه های شهر! اقرار می کنم که خدایم فقط تویی هر آنچه مانده ست برایم فقط تویی شاهد ترین به خلوت شب های تار من سامع ترین زمزمه های نزار من افتاده بر زمین مپسندم که بی کسم این سان غمین مپسندم که بی کسم طوفان غم
دریا کجاست گوش می دهم. روز آخر در کافه ای با مریم نشسته بودیم که یکی از آن موسیقی های خوب چارتار را پخش کرد. دلم رفت. به مریم گفتم که چار تار یاد آور روزهای خوب برای من است. مریم گفت که دوستش ندارد اما من با صدای آرمان گرشاسبی آرام تر شده بودم. یک کاسه سالاد و پاستا خوردیم و حرف زدیم و بعد قدمزنان به سمت خوابگاه رفتیم. دلم تنگ بود. برای اولین بار دلم نمی خواست سفرم تمام شود. دلم تنگ بود و می خواستم جایی تنها برسم و زار زار از حسهای متناقضم گریه کنم
شاید نبود مرا شفیعی به جنان
ازجورپلشتی و گناه پنهان
خرسندمنم که مهرتوست بر یادم
قربان مرامت بروم شاه امام السلطان
ای شاه که آمدی پناهم باشی
ای قامت تو سرو سرای ایران
ای قبله گه هشتم وشاه وارباب
ای شاه مکان لامکان وامکان
بهر کرمت طمع نمودم بسیار
تا روزجزا حسابم به حسابت آسان
ابرار زارباب برابر جوید
هم مهروشفاعت وهم لطف عیان
حمیدرضاابراهیم زاده
5/12/1392
*تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصار مولف محفوظ است
نیمکت عشق:
تقدیر صنوبرها
مرگ نیست
نیمکتی است
که عشق میفهمد.
پنجره:
افسردگی مزمن گرفته است
پنجره!
سال هاست
تنها خاطره اش
غروب آفتاب است.
انتظار کشنده:
کشنده تر از گلوله
نبودن تو است
وقتی
تمام روزهای سال را
به انتظار نشستم و نیامدی!
کابوس نیامدنت:
دوستت دارم هایت
کهنه شده اند
رد پایت روی سینه ام
سنگینی می کند
و کابوس نیامدنت سالهاست
بی خواب کرده،
شبهایم را.
زمستان رفتنت:
- با قلبی مالامال از درد، تقدیم به شهید ناصر دورویی.
حتی شکوف
((به نام خداوند مهربان))
سرباز که نه عمریست که سربار توام ؛ می دانم...
در بند و گرفتار توام می دانم.
می چرخم و می گردم و می جویمت ؛ اما...
اندر خم یک کوچه ی دیدار توام!
می دانم...
یک بار نشد تا بشود این دل رام ؛
من عاشق و دیوانه و بیمار توام می دانم!
نه... جز تو کسی نیست پناهم باشد.
بر زخم دلم ، جز تو که مرهم باشد؟
من واله و حیران توام می دانی!
یک عمر پریشان توام می دانی!
دستی بکش از مهر به روی سر من ؛
من دست به دامان دعاهای توام می دانی!
یک سوره بخوان تا کمی
با دوست هاشان که بودم اول به خیالِ دوست های خودم پناه بردم. تا کمی خیال آمد جلوی چشم، واقعیتِ گندش حواسم را جمع کرد. تحفه ای هم نبودیم. وقتی در جمع های دوستی به دوستان و در خانه به خانواده احساس تعلقی نباشد چه بر سرِ آدم می آید؟ احساس تک افتادگی می کنم. ترسم از قعرِ این تک افتادگی است. از بی انتهاییِ تنهایی. پیشِ هر کس بیش از آن که بروز بدهم پنهان می کنم. مجاب شده ام حتی پنهانی ها را بیشتر به رابطه بکشانم و عذابم بدهم. امشب که تنهایی، بیدادادنه، ب
یا امام رضا ...
در روز میلادت ، در گوشه ای از صحن گوهر شادت ، نشسته ام ، در حالی که فارغ شدم از نمازِ یکشنبه ی ماه ... هرچند اشک میهمانِ سفره ی چشمانم نیست اما دلم پذیرای بغض است ... آمده ام چون می شناسمت ، می دانم که تو مظهر اسماء خداوند هستی ، می دانم که تو همان امام رضای رئوفی هستی که معجزاتش را دیده و چشیده ام ... تو همان کسی هستی که به مقام والایش ایمان دارم ...
اما می دانم ... می دانم که اینها کافی نیست تا شرط استجابت را اجابت کرده باشم . چه بگویم ... ؟ چ
اول مرداد، عصر ، راه آهن تهران ، مقصد مشهد الرضا
امید، نا امیدی ، خوشحالی ، غم
ملغمه ای از چیزهای متناقض
حرف آخر ... "تمام"
و در نهایت اشک ... اشک ... اشک
قطار ... اشک
حرم ... اشک
شکستن دل ، خرد شدن غرور ، سوختن جگر ... درماندگی!
امتحان ، سخت ... شک ... اشک ... شک ... اشک اشک اشک
چشمم چشمه ای که انگار قصد خشکیدن نداره!
پناه گرفتن در آغوشِ مهربان مهربانترین ... خودم رو به تو می سپارم ... هر طور صلاح میدونی آرومم کن ... به خیر بگذرون ... توان بلند شدن دوباره رو ندارم ...
ضرب المثل خر من از کره گی دم نداشت !
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون کشیدن آن خسته شده بود. برای کمک کردن دُم خر را گرفت، وَ زور زد، دُم خر از جای کنده شد.فریاد از صاحب خر برخاست که « تاوان بده»!
مرد برای فرار به کوچهای دوید ولی بن بست بود. خود را در خانهای انداخت. زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود. از آن فریاد و صدای بلندِ در ترسید و بچه اش سِقط شد.صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد. مردِ گریزان بر روی
زهرای بابا سلام
امروز ده ماه است که دیگر در خانه نیستی. هر جا می رویم نبودت خودش را فریاد می زند. این روزها پارسال خیلی روزهای شادی بود. با چه ذوقی خانه را تمیز می کردیم و آماده می شدیم که شما را ببریم خانه پدر مادربزرگها. اما امسال نمی دانیم چه بکنیم. هوای هیچ جا را نداریم. نه می خواهیم اینجا بمانیم و نه مایلیم برویم جایی برویم. هر جا برویم هر لحظه سفر یاد تو خواهد بود و خانه هر کدام برویم جای خالی تو آزار دهنده. نمی دانم این بلا چه بود ولی قسمت ت
روز دهم قرنطینه ویروسی یا به عبارت دیگری روز نهم قرنطینه تنبیهی و روز دوم قرنطینه مرگبار!
ما، یا حداقل من، پیوسطه مشغول قرنطینه ام/ایم . گاهی خودم گاهی اطرافیان و گاهی دل و احساسِ طفلکی بی پناهم.
غرور مادرِ سخت گیرِ با تجربه ایست اما اگر بفهمد کجا باید کودک نفهمش را توبیخ کند و کجا نه! مادری مهربان شود و بگذارد طبیعت راه خودش را پیش بگیرد ..
حقیقتش "غبطه" احساس بزرگیست! و البته سنگین و سخت و ما عموما راحت طلب! که راحتیِ غبطه همان "حسادت" خودما
مردی خری دیدکه درگل گیرکرده بود و صاحب خر ازبیرون کشیدن آن خسته شده بود. برای کمک کردن دُم خر راگرفت، وَ زور زد،
دُم خر از جای کنده شد.!
فریادازصاحب خر برخاست که « تاوان بده»!..
مرد برای فرار به کوچهای دوید، ولی بن بست بود.
خود را در خانهای انداخت، زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود وچیزی میشست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند، زن ترسید و بچه اش سِقط شد.!
صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مردِ گریزان برروی بام خانه دوید. راهی نیافت،
میفرماید:
"...فاخذنهم بالباساء والضرآء،لعلهم یتضرعون."
که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
یه تیکه از دیباچه ی گلستان میگه:
«هرگاه یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار؛
دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا بردارد
ایزد تعالی در وی نظر نکند
بازش بخواند؛باز اعراض کند
بازش به تضرع و زاری بخوااند
حق سبحانه و تعالی فرماید
یا ملائکتی قد استحییت من عبدی و لیس له غیر
فقد غفرت له.
کرم بین و لطف خداندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسارـ»
یه جا
آمدم ای شاه پناهم بده
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
دریافتمدت زمان: 2 دقیقه 7 ثانیه
********
آمدم ای شاه سلامت کنممتاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگ
عزیزدلم ؛ سلام.
در دوریت توانا نیستم. باور کن این حرفم را. الان مدت زیادیست که چشمم به چشمانت نیفتاده و دستم در دستانت گره نخورده است. روز شماری میکنم برایِ آن لحظه که دوباره بیینمت و جلویِ هر کس که باشد، در آغوش بگیرمت. در دوریت همچون آدمی بی پناهم و سرگردان . همچون آدمی تنها در دلِ اقیانوسی بی انتها؛ خسته از تلاش و تکیه داده به گوشهای از قایق چوبیاش. در خیالم نشستهای و مثل همیشه میخندی. دلم برای نشستن در کنارت در گوشۀای از رواقِ دارالم
تاریک بود. خسته و گرسنه، اسیر خیابانها بودم. چکمه
هایم تا زانو درون لجن فرو رفته بود. دست و روی چرک، ناخنهای کبره بسته، گیسهای
وز شده در صورت. همینطور درمانده و تنها گشت میزدم. وحشت سردی تمامم را بغل گرفته
بود و ول کن نبود. شب در چنین حالتی برایت فقط شب است و دیگر خبری از آن زیبای
اساطیر درون شب نیست. منِ فراری از خورشید در آن اوقات، دنبالش میگشتم. وهم بود که
نواخته میشد. هیچ دری نمانده بود که نکوفته باشم، هیچ اسمی نبود که صدا نزده باشم،
کاش ساحره ای می آمد و زمانه و وجودم را جادو می کرد.
ومرا ازاین کابوس وحشتناک و ازاین کویر دهشتناک می ربود.
درکالبدم می دمید وپرنده ام می کرد ویااز اسارت زندان عسرت شکم ماهی فرد خارجم می کرد .
ویااز توفان سهمناک واژه های غریبی ونا آرامی دریای هجوم نجاتم می داد
واگر به کرامت انسانی ام چشم می داشت مرا ازصعوبات درد وترس رهایم می کرد
که حضرت دوست فرمود الاان اولیا الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون.
نمی دانم که مرا دوست خود می پندارد یا نه؟
خر در گل مانده
حکایت «خر در گل مانده»
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون کشیدن آن خسته شده بود.
برای کمک کردن دُم خر را گرفت و زور زد!
دُم خر از جای کنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست که ، تاوان بده!
مرد برای فرار به کوچهای دوید ولی بن بست بود.
خود را در خانهای انداخت.
زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مرد
گریزان بر
در حد یه تئوری که فقط توی تنهایی خودم میتونه صادق باشه و به اثبات برسه
جوری که میشه دیگران هیچ درکی ازش نداشته باشن،
میتونم بگم:
فقط انسان هایی که عمیقا احساس تنهایی میکنن نویسنده های خیلی خوبی میشن...
البته معیار و خط کش این خوب بودن میشه ریشه تو هیچ زمینی نداشته باشه...
مثل عموم خصوص مطلق تو منطق میمونه، یکی از چنان جامعیتی برخورداره که
تمام دیگری رو با همه ی به ظاهر بزرگی و مصداق های متعددش در بر میگیره،
اما این نسبت خودش هم میتونه قسمتی از
توکه باشی دلم دیگه نمی لرزه
همین گریه به لبخند تو می ارزه
حسین جانم
بذار سایه ت همیشه رو سرم باشه
قرار ما شب جمعه حرم باشه
حسین جانم
حرم گفتم هوای کربلا کردم
هواییشم فقط دور تو می گردم
حسین جانم
پناهم باش به جر روضه ت پناهی نیست
به غیر از تو برا من تکیه گاهی نست
حسین جانم
به قربونت نگاه اطلسی داری
وم آقا همش دلواپسی داری
حسین جانم
غلط گفتم که چیزی توی کاسه م نیست
چی کم دارم تو رو دارم حواسم نیست
حسین جانم
سبک بالم تو ایوون تو جا دارم
از
زنی فاسد و هرزه گرد، با چند نفر از جوانان بنی اسرائیل روبرو شد. با قیافه زیبا و آرایش کرده خود آنها را فریفت. یکی از آن جوانان به دیگری گفت: «اگر فلان عابد هم این زن را ببیند فریفته اش خواهد شد.»زن آلوده چون این سخن را شنید گفت: «به خدا سوگند تا او را نفریبم به خانه برنمی گردم.»پس شب به خانه عابد رفت و درب را کوبید و گفت: «من زنی بی پناهم! امشب مرا در خانه خود جای بده.» ولی عابد امتناع ورزید.زن گفت: «چند نفر جوان مرا تعقیب می کنند، اگر راهم ندهی، از
حاج حسین یکتا در مورد دانشگاه یه جمله دارند که میگند:
زمان ما ، جبهه دانشگاه بود و امروز دانشگاه شده جبهه!
پ.ن1:
روز دانشجو رو به همه ی دانشجویان بیان و دانشجویان مکتب اسلام و زندگی(!) تبریک میگم به خصوص تازه دانشجوها!
پ.ن2:
روز دانشجو رو به تو "ای آنکه تا همیشه همکلاس آشنام..." هم تبریک میگم
#اوشون
(البته خبر درست و دقیقی ندارم که الان دانشجوی ارشد هست یا نه و اینکه چرا هنوز پروژه ی کارشناسی ش وارد سایت کتابخونه نشده)
پ.ن2.3:
روز دانشجو رو به دانشجوی
عکس پروفایل امام رضا | عکس نوشته امام رضا
عکس پروفایل امام رضا | profile photo Imam Reza
مطابق معمول برای این ساعت از سایت ابزار وبلاگ و سایت کد تولز از بخش عکس نمایه با عکس پروفایل جدید و مجموعه عکس نوشته های امام رضا برای پروفایل در خدمت شما کاربران گرامی هستیم.
“تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتادناگهان بر دل آلوده ی من شور افتاداولین بار که دیدم حرمت را گفتمای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد”
عکس نوشته امام رضا: عکس نوشته السلام علیک یا علی بن م
عکس پروفایل امام رضا | عکس نوشته امام رضا
عکس پروفایل امام رضا | profile photo Imam Reza
مطابق معمول برای این ساعت از سایت ابزار وبلاگ و سایت کد تولز از بخش عکس نمایه با عکس پروفایل جدید و مجموعه عکس نوشته های امام رضا برای پروفایل در خدمت شما کاربران گرامی هستیم.
“تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتادناگهان بر دل آلوده ی من شور افتاداولین بار که دیدم حرمت را گفتمای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد”
عکس نوشته امام رضا: عکس نوشته السلام علیک یا علی بن م
یک - مقدمه
امروز، جمعه دوم فروردین یکهزار و سیصد و نود و هشت، و من اولین پست امسال رو تقدیم نگاه پرمهر و ارزشمند شما خوانندگان این وبلاگ میکنم. در سالی که گذشت با همه فراز و نشیب ها و سختی ها اما بازگشت به وبلاگ نویسی و یافتن دوستان فرهیخته و بزرگواری چون شما یکی از اتفاقات خوب این سال بود، و من از اینکه در کنار شما خوبان می نویسم و قلم زیبای تک تک شما را می خوانم بر خود می بالم. تاخیر دو روزه من رو در نوشتن پست ویژه سال جدید به بزرگی خود ببخشید.
ش
عجب سرماییگاهی دلگرمی یک رفیق معجزه ای می کندکه گویی خداروی زمین کنارت لبخند میزند
•
•
•در حنجرهام شور صدا نیست رفیق / یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیقبگذار که قصه را به پایان ببرم / آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق
•
•
جملات زیبا در مورد رفیق
•سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیستگر در این خلوت بمیرم، هیچ کس آگاه نیستمن در این دنیا به جز سایه ندارم همدمیاین رفیق نیمه راهم گاه هست گاه نیست
•
•
جملات زیبای رفیق فابریک
•
•
بگذار بند کفش هایت را م
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- جناب اقای دکتر نوری زاده میگوید با
کلیپی که از حضرت معمار جهانی اسلام تمام راحل رحمت الله علیه نشان میدهد که امام
علیه السلام درسوک بزرگان انقلاب که شهید
شدند- میفرماید ما را بکشید وخون ما رابریزید ما گاه تر وبیدارتر میشویم
ایشان فرمودند امام راحل صلواته اللهعلیه
میفرمایند هرچقدر میخواهید-خون بریزید- میزان زیادی ایشان خون ریختن- حضرت عمایاسر رحمت الله
بنابرقولی حضرت علی علیه السلام فرمودند
به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوستسلاماز اون جایی که خودم وقتی داستان رو میخوندم کنجکاو بودم ادامشو ببینم چی میشه یک شب در میان سعی میکنم قسمت جدید از داستان لیلی و مجنون رو ارسال کنم.
لیلی و مجنون
قسمت اولقسمت دومقسمت سوم
پدر مجنون عزم قبیلۀ لیلی میکند و اهالی قبیله که از آمدن سید عامری باخبر میشوند به استقبال او می روند.سران قبیله لیلی دلیل آمدن سید عامری را پرسیدند و او پاسخ داد:
گفتا که مرادم آشناییست
آن هم ز پی دو روشناییست
سپس
مولوی در کتاب اوّل مثنوی «داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را میکشت از بهر تعصب» نقل کرده است.توجه مولانا جلالالدین محمد بلخی به این داستان و پیامهای آن عجیب و نتیجهگیری آن عجیبتر و بس عبرتآموز است.نمیدانیم مولوی بر اساس کدام تجربهی تاریخی و با چه هدفی این داستان را بیان کرده است. اما این داستان نحوهی فعالیت یهودیان مخفی را به زیبایی نشان میدهد.خلاصهی داستان از این قرار است(اشعار مولانا به اختصار بیان شده است):حکمرانی یه
مولوی در کتاب اوّل مثنوی «داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را میکشت از بهر تعصب» نقل کرده است.توجه مولانا جلالالدین محمد بلخی به این داستان و پیامهای آن عجیب و نتیجهگیری آن عجیبتر و بس عبرتآموز است.نمیدانیم مولوی بر اساس کدام تجربهی تاریخی و با چه هدفی این داستان را بیان کرده است. اما این داستان نحوهی فعالیت یهودیان مخفی را به زیبایی نشان میدهد.خلاصهی داستان از این قرار است(اشعار مولانا به اختصار بیان شده است):حکمرانی یه
از وقتی زندگی مون وارد تعدد شده بهبود های واضحی داشته
اولی زمان چالش اول بود
دومین بهبود واضح هم همین امروز
می دونید از زمان چالش اول سر به سر همسر می زارم گاهی
مثلا یه شعر بود براش می خونم:
مخصوصا دو بیت اخر
میدونی دل اسیره
اسیره تا بمیره
میدونی بدون تو
دلم آروم نگیره
میدونی دل تنگ تو
نموده آهنگ تو
ولی بیهوده جوید
بسی بیهوده پوید
به من بگو بی وفا
حالا یار که هستی
خزان عمرم رسید
نو بهار که هستی
....
امروز با هم چتی صحبت می کردیم.
همسرم از محب
گام پنجم
بعد دوباره یادت میرود. دوباره یک قدم کج برمیداری. دوباره نامهربان و بدخلق میشوی. دوباره کجرفتاری میکنی. دوباره موقع رنگکردن نقاشی، آنقدر از خط بیرون میزنی که شکلِ یک چیز دیگر بشود. ریخت همهچیز را عوض میکنی. ریختِ خودت را عوض میکنی. محبت را فراموش میکنی. آرامش را پشت در جا میگذاری. دوباره میروی همانجا که قبل از بیعت بودهای. به محلههای قدیمی. به محلههای تاریک. دزدها بهت حمله میکنند. کیفت را میزنند، میان
تمام عمر با خوابیدن مشکل داشتم. آدمهای توی قطار، آنها که روزنامهشان را کناری میگذارند، احمقانه دست به سینه میشوند و فوراً با رفتار آشنایی توهینآمیز شروع میکنند به خرناس کشیدن، درست به همان اندازهی یک آشنای آزاد و خودمانی که در حضور خپلی حراف، بی خیال، قضای حاجت میکند یا در تظاهراتی بزرگ شرکت میکند یا به اتحادیهای میپیوندد تا ذوب آن شود، مرا به حیرت وامیدارد. خواب احمقانه ترین اتحاد جهانی است، با گزافترین حق عضویت و
دم غروبی دست "خود" را گرفتم تا با هم به بالای پشتبام برویم. دیدم آخر سال است و من هم که اهل قهر و این حرفها نیستم؛ بهترین فرصت است تا از دلش دربیاورم. فکر کردم شاید ناز و ادا دربیاورد، اما نه خوشبختانه پُرروتر از این حرفهاست و به محض اینکه گفتم قصد دارم همین یکبار به غار تنهاییام -که همان پشتبام است- راهت دهم مثل دیوانهها از جایش جهید و در کسری از ثانیه آماده شد و با نیش بازش که البته اینبار کمی بانمکش کرده بود، پشت سرم راه افتاد.
امروز خیلی خسته و داغون بودم دیشب مهمان داشتیم وسط اسباب کشی و بدبختی، غذادرست کردم چون اجی درگیر کارهای خونه جدید و من نیستم که بخوام کمکی بهش بکنم خیلی هم شاکی از دستم، خوب تقصیر من چیه یک ماه رفته سفر برگشته چه انتظاری داشته از من؟ تنهایی بشینم وسیله جمع کنم؟ بهشم دوسه بار گفتم سفرت رو کوتاه کن زود بیا تو مادر نیستین که من چه کنم تنهایی؟ من برم سرکار نمیتونم کمکی بهتون بکنم توانی برام نمیمونه و...
دیگه غذا درست کردم و سفره رو پهن کردم وپری
روایت پنج چهره عجیب در حرم حضرت رضا(ع)
راز قبرهای «حَرم»؛ از «نخودکی» و «پالاندوز» تا «جیگیجیگی» نوازنده
...روایتی است از پنج چهره عجیب، از میان 27 هزار مزار مشهور در حرم حضرت رضا(درود خدا بر او) که 912 تن از آنها نام و شُهرتشان شناخته شده است.
باور داشته باشی یا نداشته باشی، طعم عَرشیان را هم که نچشیده باشی، شبی اگر که در این دیار، سحر کرده باشی،با آشنایانِ مزارهای حَرم، اگر سفر کرده باشی و با قبرهای قدیمی، سَر کرده باشی،حتما شنیده ای از ر
توبه،زیباترین پوزش
اَللّهُمَّ یا مَنْ لایَصِفُهُ نَعْتُ الْواصِفینَ، وَ یا مَنْ لایُجاوِزُهُ رَجآءُ
خدایا ای که وصفش نکند توصیف وصف کنندگان و ای که از او نگذرد امید
الرّاجینَ، وَ یا مَنْ لایَضیعُ لَدَیْهِ اَجْرُ الْمُحْسِنینَ، وَ یا مَنْ هُوَ مُنْتَهی
امیدواران و ای که تباه نشود در نزدش مزد نیکوکاران و ای که اوست سرحد نهایی
خَوْفِ الْعابِدینَ، وَ یا مَنْ هُوَ غایَهُ خَشْیَهِ الْمُتَّقینَ، هذا مَقامُ مَنْ تَداوَلَتْهُ
ترس عبادت
دوشنبه 13 آذر سال 96 بود و چند روزی از دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم می گذشت که در فرصت یک ماهه بعد از دفاع، در خوابگاه روی تختم دراز کشیده بودم و در کنار شنیدن موسیقی آرام بخش و سنتی کتاب می خواندم و از لحظه های بدون استرس پایان نامه و استاد راهنما لذت می بردم. در فکر بودم که سری به دیار بزنم ولی مشغله اصلاحات پایان نامه، وقت محدود و کلاس های روز جمعه که قول داده بودم و پروژه هایی که قبول کرده بودم این اجازه را به من نمی داد. ناگاه صدای آشنای تل
دوشنبه 13 آذر سال 96 بود و چند روزی از دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم می گذشت که در فرصت یک ماهه بعد از دفاع، در خوابگاه روی تختم دراز کشیده بودم و در کنار شنیدن موسیقی آرام بخش و سنتی کتاب می خواندم و از لحظه های بدون استرس پایان نامه و استاد راهنما لذت می بردم. در فکر بودم که سری به دیار بزنم ولی مشغله اصلاحات پایان نامه، وقت محدود و کلاس های روز جمعه که قول داده بودم و پروژه هایی که قبول کرده بودم این اجازه را به من نمی داد. ناگاه صدای آشنای تل
دوشنبه 13 آذر سال 96 بود و چند روزی از دفاع پایان نامه کارشناسی ارشدم می گذشت که در فرصت یک ماهه بعد از دفاع، در خوابگاه روی تختم دراز کشیده بودم و در کنار شنیدن موسیقی آرام بخش و سنتی کتاب می خواندم و از لحظه های بدون استرس پایان نامه و استاد راهنما لذت می بردم. در فکر بودم که سری به دیار بزنم ولی مشغله اصلاحات پایان نامه، وقت محدود و کلاس های روز جمعه که قول داده بودم و پروژه هایی که قبول کرده بودم این اجازه را به من نمی داد. ناگاه صدای آشنای تل
درباره این سایت