نتایج جستجو برای عبارت :

پشتم گرمه

بعد از 4سال زیارت تکراری و از سر عادت، وقتی سلام آخر را دادم و برگشتم، از باب الجواد که خارج میشدم و پشت به گنبدت حرکت میکردم، یک ندایی توی قلبم گفت: پشتم به تو گرمه. حرف بزرگیه. وقتی از قلب بلند میشه نه از زبون.
چی میشه که بعد این همه سال، تازه این رو حس میکنم؟ 
تور2.5 روزه کویر مصر تا بیاضهتاریخ اجرا4ابان تا 6 ابانمحل اقامت خانه بوگردی تجهیز شدهبیمه تور (بیمه ایران) + ورودیه ها + بیمه اتوبوس + تورلیدر باتجربه و کارت دار گردشگری و میراث فرهنگیگشت ها:رمل های (تپه های شنی) کویر مصر - روستای گرمه - نخلستان خرمای گرمه - قلعه گرمه - قلعه بیاضه - شب نشینی دور آتش - پلی گون های (چند ضلعی های) دریاچه نمک خور - چشمه گرمه و ماهی های دکتر فیش - سافاری، موتور چهارچرخ ATV و شتر سواری (هزینه با گردشگر)برای اطلاعات بیشتر و رزرو
هوالجابرسلام شهیدجابرداداشم...سلام روضه ی مجسم...چه قدردوروبرت روآدم گرفته بود...همه مشکی پوشیدنچقدرآروم خوابیده بودی...سرت رو شکستن..به پهلوت چاقوزدنتشنه کشتنت....یاصاحب الزمان...شبِ شهادتی چه دلی سوزوندی داداشاین اجرارومتوسل شده بودم به حضرت قاسم..بعید نیس چراکنارتابوتت همه روضه ایشون رو خوندن.آه فدای غیرت توقاسماذن شهادت ازمن گرفتی جان عموروموقع رفتن گرفتی،افتادی ازاسب باگونه برخاک...توروهم باصورت زدن زمین داداش جابرمچکارکردی اینطورخر
دانلود آهنگ جدید معین زد به نام دمتون گرمه
Download New Music Moein Z – Dametoon Garme
هم اکنون ، موزیک جدید و شنیدنی معین زد به نام دمتون گرمه با لینک مستقیم و دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ همراه با متن آهنگ از سایت موزیک من
دانلود آهنگ معین زد دمتون گرمه

ادامه مطلب
الان از نیمه شب چهارشنبه گذشته وارد پنج شنبه شدیم. صبح چهارشنبه رفتم چهارباغ... ف رو دیدم... توی یه کافه نشستیم و کلی گپ زدیم... حرفهای خوبی زدیم... راههای برام گشوده شد ...
بعداز ظهر هم رفتم بعد از چند هفته سری به ریحانه زدم...
شب هم کتاب خوندم... خسته و گیج بودم ولی باید یه کاری کرد...
چقدر خوب شد برام عکس فرستاده بودی آخر شبیه... چقدر خوب شد صدات رو شنیدم...تعطیلات کریسمسه... ما اینجا گیر افتادیم توی هوای آلوده...
دلم گرمه به بودنت
چیزی نگفتم در اتاق رو باز کردم و سرم رو ازخجالت پایین انداختم.
محسن سریع در رو بست و بدون گفتن حرفی در باره‌ی اتاق، گفت:
-اگر آماده‌ای بریم؟
سرمو تکان دادنم و محسن دستم رو کشید.
خداحافظی سرسری از آقاصمد کردم و دنبال محسن کشیده شدم.
چند دقیقه‌ای فقط نفس‌های تند محسن  رو می شنیدم، که روی پله‌ها جلوم پیچید و با چشم‌های طوفانی به صورتم زل زد...
#کپی‌ممنوع⛔
مشاهده مطلب در کانال
خدای امروزِ من ، همون خدای دیروزمه . همون که به من گفت ازدواج کن ، غمت نباشه ، من هواتو دارم . گفت ببین بنده ی من ! حتی اگه فقیر باشی ، من ، خدای قدرتمندِ تو ، بی نیازت می کنم ... خودش به من گفت که از فقر نترسم و بچه دار شم . خودش بود که به من این اطمینان رو داد که بچه روزیشو با خودش میاره .
خدای مهربونم دروغ گو نیست . به خودش قسم که تا همین امروز ، تا همین لحطه زیر قولش نزده ... همیشه هوامو داشته ، هوامونو ... می دونم روزی میرسه ، یقین دارم . چون خدا گفته ...
وااااای من مُلْدَم. اینقدر گرمه گرمه گرمه که اصلا قابل گفتن نیست. یعنی اگه من این همه فعالیت رو انجام بدم و لاغر نشم خودمو میکشم:دی. 
امروز با مها رفتیم کانون زبان ثبت نام کنیم. سیستمشون قطع بود اول بعدشم که وصل شد صف وایسادن همه تا نوبتمون شد. بعدشم که من گفتم از صفر میخوام شروع کنم. مها ولی تعیین سطح داد. اینا اینجوری چیزی نمیاد اما دو سه ساعت طول کشید. بعدش رفتیم مولی مها یه کتاب خرید. بعدشم رفتیم که بریم سر میدون ولیعصر مرده ماشینیه مارو ۱۰۰
روستای گرمهروستای گرمه صحیح در اواسط کشور ایران و در استان اصفهان از توابع خور وبیابانک و در بیابان مرکزی کشور‌ایران , در وضعیت جغرافیایی 31/33 رتبه شمالی و 02/55 شرقی واقع شده‌است . طول این آبادی از تراز آبهای آزاد 750 متر و آب و هوای آن در اثر مجاورت بیابان کم آب و گرم است . این روستای خوشگل و جذاب گیرایی های بی شماری دارااست که منجر شده جهانگردان و گردش گر های فراوانی از بیشتر بخشها عالم برای دیدن این کشش ها به گرمه روی آو
فیلم «له‌له اجباری» رو میبینه و هی جیغ می‌کشه:))
میگم جیغ نکش آجی ..
میگه الان بچهه از رو چرخ‌وفلک میفتهه!میگم نه نجاتش میدنمیگه نه ببین افتاادمیگم ببین گرفتش:))جلوی کتابُ‌دفترم دوزانو نشستم تا پاسخنامه هام رو نگاه کنم. اومده رو پشتم نشسته؛ (به عبارتی دراز کشیده) و به دیدن ادامه فیلمش می‌پردازع..مامان میگه بزن یه کارتونی چیزی این فیلما برا سنش خوب نیس!از رو پشتم میاد پایین کنترلو برمیداره فرار میکنه:))
پ.ن: باورم نمیشه تغییر روحیمو:))
اینکه تق
فیلم «له‌له اجباری» رو میبینه و هی جیغ می‌کشه:))میگم جیغ نکش آجی..
میگه الان بچهه از رو چرخ‌وفلک میفتهه!میگم نه نجاتش میدنمیگه نه ببین افتاادمیگم ببین گرفتش:))جلوی کتابُ‌دفترم دوزانو نشستم تا پاسخنامه هام رو نگاه کنم. اومده رو پشتم نشسته؛ (به عبارتی دراز کشیده) و به دیدن ادامه فیلمش می‌پردازع..مامان میگه بزن یه کارتونی چیزی این فیلما برا سنش خوب نیس!از رو پشتم میاد پایین کنترلو برمیداره فرار میکنه:))
پ.ن: باورم نمیشه تغییر روحیمو:))
اینکه تقر
و اسم من به صورت ناگهانی و یهویی..
وارد لیست المپیاد شد ...!
....
و حسم بهم میگه ...اینکه دم اذان وقتی صدای قرآن تو کل دانشکده پیچیده بود اسمم اونجا نوشته شد...حکمت خودته!
دلم گرمه به بودنت ...همه کسم...!❤
.....
به دعاهاتون احتیاج دارم...
 
 
دانلود با کیفیت 320 متن آهنگ : 
میگن بیگ حصین با شما دس داده 
میگن بیگ حصین با شما دس داده 
بگو بیگ حصین با شما دست میده
اگه ممه هاتون فقط هشتادو پنج باشه
هووووو
بازم بیگ حصین اومد  
هووووو
ببین زنده شد توپک 
بگو کو.نیا چی میگن پشتم
بگو کو.نیا چی میگن پشتم
بگو کو.نیا چی میگن پشتم
دوستا زیاد شدن کو.نه لقه دشمن
بیگ حصین یکم عصبی شده 
دیگه نمیاد از ادما عوضی خوشش
میخای دوس بشیم تا که بیای فوش بدی تش 
میام ننتو میگ ا م اگه ک.ص بگی بعد
صداتو کلفت نکن جوج
ساحل آکچه گرمه آنتالیا در Kas ، آنتالیا در فاصله حدود 3 کیلومتری مرکز شهر واقع شده است. این ساحل توسط هتل Kas Anatolian و دبیرستان حرفه ای گردشگری اداره می شود. خدمات ساحل توسط دانش آموزانی که دوره کارآموزی خود را در این مدرسه انجام می دهند ارائه می شود.
ساحل آکچه گرمه آنتالیا(AKCAGERME) حدود 200 متر طول دارد و دارای ساحل شنی با سنگریزه های کوچک است. آب آن همیشه شفاف ، تمیز و گرم است. همچنین برای خانواده های دارای فرزند مناسب است.امکانات موجود در ساحل از ساخت
شب ها هم از فرط فکر و خیال های بیش از حدی که به ذهنم میاد نمی خوابم و هم از دست گرما.یکی از این آب پاش هایی که آب رو اسپری می کنن داشتم. از دیشب اون رو پرِ آب کردم و تا وقتی خوابم ببره، آب روی دست ها و مخصوصاً کف پاهام (که خیلی داغ میشه) اسپری می کنم.
باد پنکه بهش می خوره و خنک میشم.
بدم از گرما میاد. کی پاییز و سرما از راه می رسه؟
این روزها مشغول دست و پنجه نرم کردن با بیماری هستم . یک سری مشکلات داشتم که باعث ایجاد فشارهای روحی روانی از نیمه های اردیبهشت تا اوایل تیر ماه بر من شد و همین باعث بروز بیماری های جسمی در من از اوایل تیر شد . تا نیمه های مرداد خیلی درد کشیدم . الان بهترم . ولی هنوز کامل خوب نشدم . چون هنوز مشکلاتم حل نشده و دائم در معرض تنش روحی روانی قرار دارم .
البته من دوست ندارم الکی توی وبلاگم مطالب به درد نخور بنویسم . ولی اینقدر این چند ماه حال روحی و جسمی ام
واقعا اذیت میشم وفتی از غرورم میگذرم تو کار از خودم مایه میزارم ولی بعدش پشتم حرف میزنن . بهم توهین میکنن اونم پشتم یه سری چیزها هست یه حدی داره ولی بعد از این که از حدی بگذره تبدیل میشه به سرطان . متاسفانه کار کردن منم این شکلی شده . جای که بهم توهین کنن هرگز نمی مونم . این از چند هفته باقی مانده تو اون شرکت هستش . من تو کار عصبی میشم وقتی زبونم رو نمیفهمن از مهمل کاری بدم میاد چون باعث میشه خودمم این مدلی بشم دائم فرار میکنم واسه یه حقوق بخور و نم
از وقتی راهنمایی میرفتیم و مشکلات احساسی باید توی مدرسه روی میز پینگ پنگ ، موقع خوردن نون پنیر خیار ، با درد و دل کردن حل میشد ، من نقش آغوش رو داشتم . یعنی همونطور که سعی میکردم یجوری زورکی صبحونه مو تموم کنم که ظهر با مامانم درگیر نشم ، گوشام یا خودم رو هم آغوش میکردم واسه حرف های دوستم که داشت برام از مشکلاتش میگفت . تو دبیرستان کم کم آغوش کلامی پیدا کردم . یعنی حتی اگه توی دلم فکر میکردم چقد شرایط دوستم سخته سعی میکردم جوری حرف بزنم که طرف ام
دانلود آهنگ جدید معین زد بنام دمتون گرمه + پخش آنلاین + متن
♬♪♪♫♪♬
Download New Music By Moein Z |Dameton Garme
 
برای دانلود آهنگ معین-زد بنام دمتون گرم لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 متن آهنگ معین زد | دمتون گرمه
♬♪♪♫♪♬
شما دمتون گرمه   ♫♪  ولی نفستم از جای گرمهیشکی مث تو ♫♪ حال منو نمیدونه احوالموصبح به صبح که پا میشه چشام با تو خوب و خوشحالمو
با تو میشه پروانه شد و به گلا بوسه زدبودنتو هی جشن گرفت تا هفت هشت روز بعدبا تو میشه تا صبح قیامت بنویسم
خب طبق معمول همیشگی قرار ها تقریبا البته زود رسیدم این بار رو هم. نشستم تنها تو کافه تا بچه ها بیان. یه خورده هم گرمه. کاش زودتر بیان هیجان زدم تا بعد از مدتها ببینمشون. و انتظار چه سخته زمان واقعا کند میکذره. با این که حتی ابی داره میخونه :))) البته اهنگ های قدیمیشو ترجیه میدم. 
دانلود آهنگ جدید معین زد دمتون گرمه + پخش آنلاین + متن
♬♪♪♫♪♬
Download New Music By MoeinZ Called Dameton GarmeDanlod Ahang Jadid Moein-Z Dametoon Garme 
برای دانلود آهنگ جدید معینزد بنام دمتون گرم به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 متن آهنگ معین زد دمتون گرمه:
♬♪♪♫♪♬
شما دمتون گرمه   ♫♪  ولی نفستم از جای گرمهیش کی مث تو ♫♪ حال منو نمیدونه احوالموصبح به صبح که پا می شه چشام با تو خوب و خوشحالمُ
با تو می شه پروانه شد و به گلا بوسه زدبودنتو هی جشن گرفت تا هفت هشت روز بعدبا تو می شه
کاروان بنان رو گوش میدم. به حرف های دیشب علی فکر میکنم که تو و مامان چقدر شبیه خواهرها بودین. مامان تو خلوتهای دوتایی میگفت بعد از 4 تا بچه با تو خواهردار شدم. میگفت خواهر خیلی خوبه؛ آدم پشتش به خواهرش گرمه. میگفت ولی تو داداشی منی آبجی منی اما اینا حرف خلوت بمونه آبجی.این طور رفتار میکرد که با 44 سال اختلاف سنی حس نمیکردم با اسم کوچیک صداش بزنم بی احترامی میشه. دوستش دارم. 
​​​​​ف-ح ام گم شده، کنار دریا با سیگاری نیمه سوخته و یک گیلاس شراب منتظرم که بیاید و دست در پشتم بگذارد و با آهی بنشیند و بگوید سلام، بلاخره اومدم و لبخند بزند. منم نگاهش بکنم و با یه لبخند بگم سلام و به نوشیدن ادامه بدهم و این لحظات در این نقطه تا هزاران سال متوقف شود. 
نشستیم شبی که ماه کامل شد دیدیم، یادت افتادم یاد ظهری که باهم رفتیم سینما دیدیمش، وقتی صورتت با صحنه های فیلم روشن و تاریک میشد و حتی تو اوج جدی ترین صحنه ها هم یه چیز خنده دار میگفتی واسه اینکه توجه منو از فیلم به خودت جلب کنی، ظهر بود ولی موقع فیلم دیدن از سرما لرزیدیم تابستون بود ولی انگار توی سالن زمستون زودتر از راه رسیده بود، مثل شب یلدا که ظهرش گرمه شبش زمستون... دلم تنگته ولی نباشی بهتره
دانلود آهنگ جدید معین زد بنام دمتون گرمه + پخش آنلاین + متن
♬♪♪♫♪♬
Download New Music By Moein Z |Dameton Garme
♬♪♪♫♪♬
 
برای دانلود آهنگ معین-زد بنام دمتون گرم لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 متن آهنگ معین زد | دمتون گرمه
♬♪♪♫♪♬
شما دمتون گرمه   ♫♪  ولی نفستم از جای گرمهیشکی مث تو ♫♪ حال منو نمیدونه احوالموصبح به صبح که پا میشه چشام با تو خوب و خوشحالمو
با تو میشه پروانه شد و به گلا بوسه زدبودنتو هی جشن گرفت تا هفت هشت روز بعدبا تو میشه تا صبح قیا
 
متن آهنگ روزبه بمانی بنام اسمت که میاد
اسمت که میاد حالم بد میشهیه تریلی غم از روم رد میشهمادرم میگه چته بیخودی بازاسمش اومد دیوونه شدیمیگه چیه باز این حالت شده خجالت بکش چهل سالت شدهمیگه با خودش باز شد عین روح زیر لب میگه این شب میره کوهرفیقام میگن‌ بسه بیچاره بعد پشتم میگن طفلی حق دارهپشتم از تو‌ تو مهمونی میگن برمیگردم از گرونی میگناسمت که میاد همه باهام بدن انگار سر صف کتکم زدنانگار نه انگار دیگه بزرگم میرم بغل مادربزرگممیرم بغلش‌ م
بماند که اینهمه روانشناسی خوندم با دل و جون ولی پول ندارم مطب بزنم. سر همین قضیه اومدم تو یک شرکتی که کاملا بی ربقطه به رشته ام دارم کار میکنم با ماهی یکو هفتصد و پولی که میاد جمع نمیشه. و اینها.. بماند.
بماند که حالا خودمو راضی می کنم که پسر خیلیا هستن که کار ندارن. امنیت روانی که سر ماه ی حقوقی ریخته میشه براشون رو ندارن. بماند.
بماند که باز میگم عوضش کاری که می کنم نیاز به مهارت هایی داره که من اگه این رشته رو نخونده بودم بلد نبود.
بماند که با ای
آقا دیروز سرکلاس بودم.
یادم اومد که ابتدایی که بودم، یک کیف دارا و سارا مشکی رنگ داشتم.
بعد فک کردم گفتم ای بابا! اون رو که انداختیم دور و دیگه ندارمش!
ولی یادم اومد تو آلبومم، یک عکس با پدرم که اون موقع ناظم مدرسه (!) بود دارم که کیفه هم فک کنم یا تو دستمه یا پشتم.
حالا اینو می نویسم، ان شاءا... رفتم خونمون بعد امتحانات پایان ترم، حتما عکسشو میزارم.
هعی! یادش بخیر ... .
دختر بچه‌ای حدودا 8 ساله. تیشرت صورتی ملایم پوشیده و شلوارکی به رنگ صورتی پررنگ که تا روی زانوانش آمده. موهایش لَخت است و تا نزدیک آرنجش می‌رسد. چتری‌هایش او را دوست‌داشتنی‌تر کرده. آیفون را زده و منتظر ایستاده که در را باز کنند. کوله‌ی باشگاه پشتم و استخوان سرشانه‌ام به خاطر تمرین درد می‌کند. در گرمای تابستان زیر مانتو و شلوار و شال عرق می‌ریزم و با خودم فکر می‌کنم که اگر همه می‌توانستیم آزادانه لباس بپوشیم شهر چقدر زیبا می‌شد و دنیا
امروزم شروع شد و من به کل تا ساعت پنج تنهام. یجوریه . بهش عادت ندارم اما چه فرقی برام داره در هرصورت سرم گرمه کارام هست. امروز دیر بیدار شدم هفت اینطورها از فردا سعیم اینه که زودتر بیدار بشم مثل قبلا. دیشب واقعا خسته بودماااا نگم برات. واااای اینجا واقعا تو خونه سرده بخاریم زیاد کردما اما فرقی نکرد اصلا:/ پتو پیچ کردم خودمو :/خلاصه که همین برم انجام بدم کارامو. از پسش بر میام. 
خدایا شکرت بابت خواب ارومم...
خدایا شکرت بابت مهربونی صاحبخونه...
خدایا شکرت که توی سرمای افتابی عصر پاییز قدم زدم و نوک دماغم قرمز شد...
خدایا شکرت که الهه خانوم کلی در مورد تاریخ نیویورک برام حرف زد...در مورد تربیت بچه توی قلب امریکا...
خدایا شکرت که غرب نیویورک و زیبایی هاش رو دیدم...
خدایا شکرت بابت دین اون کلیسای خیلییی قشنگ...
خدایا شکرت بابت قدم زدن توی شب پاییزی و راک فلر...
خدایا شکرت که کلی میوه خریدم....
خدایا شکرت که اتاق کوچیکم گرمه...
 
بنظرشما آسمان هم عاشق میشه ؟ 
 
 
من شنیدم اشک آدم های عاشق گرمه ... 
دوشب پیش بارون اومد ... 
حس کردم قطره های بارون داغن ...  
به خدا قسم که جدی می گم .
شاید هم بخاطر گرمای هوا بود ... 
اما من دلم میخواست آسمون عاشق باشه ... 
حقش نیست با این همه ستاره ای که تو دلش خونه دارن ، اشک هاش رنگ عشق نداشته باشن *
من
هنوز نمیدونم عاشقی خوبه یا بد ؟  
هنوز نمیدونم  چه حسی داره ؟  
من نمیدونم هیچی نمیدونم ... 
فقط حس میکنم عاشقی یه تکامله ... یه صعود ...
"حق آسمان نیست
پشتم خارش گرفته بود. دست از روی شانه می‌بردم، نمی رسید به نقطه ی مورد نظرِ خارش گرفته. از کمرم هم دست دراز می‌کردم تا حد کش سانی اش بازهم نمی رسید. تصورش کردم که مثل یک جریزه ی ناشناخته و دور از دسترس برای خودش زندگی‌یی دارد خاص! شاید هم موجودات ریزی در آن زندگی می‌کنند که همه با هم فامیل هستند و ازدواج‌هایشان فامیلی است. بچه هایشان عجیب و غریب است؛ یک چشم و چهار انگشتی، یا دم دارد و باله‌ای روی کمر که وقتی برگی روی دوش می‌اندازند تا از سرما
بخوام برم بوژان تنها م، یه همکار دعوت کرده برای بدرقه ی خودش 
خونه ش رفتم هفته ی پیش با مامان. امروز برای اهالی بوژان (که خودش اصالتش از اونجاست) گرفته 
دیروز همکارم گفت میام 
امروز صبح زنگ زده که نمیام 
پس من تنهام 
دقیقا همون ساعت هم زمان کلاس نقاشی بیخودمه 
فردا آفم 
برم مشهد؟ اعصابشو ندارم 
هوا گرمه 
روز فرده 
ولی برای چشمم باید برم 
تنهام بازم 
امان از تو مامان 
خدایا شکرت ده دقیقه پیش گفتم نمیشه رو بهارخواب خوابید خیلی گرمه 
بابا رفت تو اتاق و پنکه رو برد! 
هر شب تو هال می خوابه و پنکه قدیمیو میزنه (همین کوتاه ها) امشب گفتم منم میرم تو هال جلو پنکه 
رفت تو اتاق گفتم خوب تو اتاق رو تخت بخوابه پنکه قد بلنده رو می بره به درد من نمیخوره 
کوتاهه رو هم که اگه روشن کردم و فیلم و میتینگ شد که دو تا پنکه روشن نباشه و ما الان رو بهارخوابیم مشکل نداریم و... اصلا اگه پسر اول خواست تو اتاق خودش روشن کنه چی؟ 

خوب باد ب
توی مسجد محلمون هر وقت مکبر بعد نماز میگه شادی روح گذشتگان و سلامتی بانی افطار امشب یه صلوات محمدی زهرا پسند بفرستید اگه شُل بود میگه محکم تر میفهمیم افطاری یه غذای گرمه
هر وقت میگه سلامتی بانی افطار امشب صلوات میفهمیم نون و پنیر
هروقت بعد نماز بدون هیچ مقدمه ای میگه صلوات یا افطاری ندارند یا در حد کیک و بیسکوبیت هستش
نه واقعا دمتون گرم اینکه خیلیاتون بهم نظر میدید از انتقاد ساده تا در مورد قالبا خیلی باعث خوشحالیه ی کار کوچیک واس کاربرا واس مردمت دلنشینه انتقاد ها و درخواستایی ک دارید همش ب جاس و قطعا همشون رو به دید منت میزارم برای رفع ی سری مشکلات از جمله قالب ب زمان نیاز داره ک کم کم همشون درست میشه ی مورد دیگه هم توی نظرات دوستان گفته بودن برای بلاگفا و دیگر سرویس ها هم ترجمه کنم ک این مورد هم قطعا بهش فکر میکنم
خیلی دمتون گرمه و خیلی خوشحالم ک تونستم ی
کتاب سیب ها از دامنم ریختهانیه محب زادگان

می خواستم باغم هم آغوشی تبر باشدهم با تبر باشد و هم دور از خطر باشدمی خواستم خالی شوم از اجتماعی سرددنیا فقط دستان گرم یک نفر باشدبشمار خنجرهای پشتم را که می خواهمدنیای اعدادت کمی گسترده تر باشد
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
خب عزیز دل بابا
این چند روز من و مامان فقط صرف این شد که گریه‌های تو رو قطع کنیم :) و بهت برسیم.
حقیقتا تجربه‌ی اول مایی و خیلی خیلی سخت و حساس می‌گذره، با یه گریه‌ت چک می‌کنیم دل درده یا گرسنه‌ای یا دستشویی داری یا جات راحت نیست یا سرده یا گرمه :)
تجربه‌ی سخت شیرین خوشگل من :)
راستی بابا دیروز پیکر شهید مدافع حرم شهید انصاری رو بعد از سه سال آوردند ایران و دخترش بالای سر شهید گریه‌ی جانسوزی می‌کرد.
وقتی دیدم تصویرو دعا کردم تو هم یه روز این ص
در حال حاضر، هیچ چیز خاصی نیست. اواخر تیرماه هست و نمیدونم چندُم.
دیروز رفتم کافه بوم. چند روزی میشد که میخواستم کافه برم و هی نمیرفتم. دیروز رفتم. اسپرسو عربیکا. دوست نداشتم خیلی طعمشو. یه تُرشی خاصی داشت که به تلخیش میچربید و حسِ خوب قهوه رو میدزدید.
یکی دو روزه کتاب "جز از کل" رو شروع کردم. یه مقدار سرعت خوندنم پایین اومده جدیدا، از وقتی دوباره کم و بیش به نت وصل میشم. ولی کماکان میخونم و امروز بیشتر هم میخونم. الکی وقت نزارم پای اینترنت.
هوا گر
بوی ماه مهرم اومد ولی هنوز هوا گرمه چرا؟!
داشتم وب گردی میکردم .
چه وب هایی که تموم شده بودن و تاریخ انقضا شون سررسیده بود و چه وب های سرحال و تازه شروع شده همشون یه غم خاصی دارن یا یه سرخوشی زود گذر ولی نمیدونم چرا من همیشه پابرجام:)
راستش فعلا همین بسه واسه پست دوم تا دستم راه بیافته دوباره بخوام آپ کنم
________
پ.ن:
به خودتون برسید تو این پاییز مرموز که سرما نخورید :)
دستمو بریدم خونسرد باشید :)
گفتن نداره، ولی اینه گوشه ای از همچنان خواندن ها ، همچنان صبر کردنها ، مته به خشخاش گذاشتن ها ، همچنان خواندنها...
اگه متوجه نشدید ، ماجرا اینه که نیمه ی چپ گردن و شونه تااا انگشتاهای دست چپم درد میکنه... همه به خاطر این که تو این مدت همه اش سرم پایین بوده رو کتابها و جزوه نوشتنها :( 
این کیسه آب گرمه که با شال پیچیدمش دور گردنم چون دستم و وقتم رو لازم دارم
+تو این وضعیتم مدام آهنگ آتش جاودان همایون شجریان تو ذهنم پلی میشه و خب... فکر کنم بی ربط هم نی
من اصولا زیاد دروغ نمی گم
اما یه فلسفه ای دارم
تا زمانی که خودت دروغت رو باور نکردی دروغ نگو! گام اول اینه که خودت باورش کنی!
+  مجبور شدم ننه من غریبم بازی دربیارم برای یه نفر. فقط واسه اینکه متوجه ی جایگاهش بشه. کاملا قابل باور بود و همه باورشون شد! اما اون شخص باورش شد و نادیده گرفت!!!!و گذاشتمش کنار و اجازه دادم هر بلایی دلش میخواد سرم بیاره! اما عوضش خودم رو قوی میکنم و گاردم رو میکشم بالا تا آسیب نبینم ...
+  گرمه...
+  دوست دارید یه بار یه آهنگ ب
خیلی از حرف ها و منظور ها را از جملات سربسته می توان برداشت کرد،
نمی دونم چرا آدمها هنوز حرف های خود را سربسته می زنند  و انتظار دارند که تا تهش را بخوانی و بدانی!
مسئله اصلی اینجاست : هر منظوری که داشته باشید باید متوجه این موضوع هم باشید که قرار نیست طرف مقابل تمام سلول های مغزی شما را تجزیه و تحلیل کند تا به چندین منظور برسد و در نهایت چیزی جز سردرگمی در بر نخواهد داشت!  
منظورتان هرچه که هست! به در نگویید که دیوار بشنود!  اگر توانش را دارید ب
هوالرئوف الرحیم
بعد از بیش از یک یا دو سال دوباره مهمونی دادم.
افتضاح کلمه ی کمیه برای اون رخداد.
فقط بخاطر اینکه پشتم باد خورده. اگر مثل قبل پیش می رفتم الان تو اوج بودم.
حالا الانم عیبی نداره. تلاشم رو می کنم.
دارم خودمو برای تولد دخترا گرم می کنم.
خدایا
پروردگارا
من رو به فراموشی مثبت، بی خیالی و آرامش، هدایت بفرما.
 
 
 
 
آمین یا رب العالمین.
به نام او...
امروز با محمد رفتم پیش مشاورش و فهمیدم خیلی بی حوصله تر از اونم که بخوام دوباره به کنکور فکر کنم...
واقعا این بی صبری از کجا میاد؟
همیشه دلم میخواست یه آدم صبور و قوی و محکم باشم که در مقابل مشکلات نلرزه و همه بتونن بهش تکیه کنن!
کاش بتونم یه مادر قوی باشم...
این چند روز هوا گرم بود و کسل کننده و منم مدام فیلم میبینم و کم کم چشم هام دارت اذیت میشن!
حرف های کمتری برای گفتن به دوست هام دارم و همه سرشون به کار خودشون گرمه و کسی احوال مارو نمی
متن آهنگ یار نامرد از شهرام شکوهیوای از این شبه سرد آخ از این همه درد خنجری به پشتم زده یار نامردناقوسه و زنگ ناموسه و جنگ تا تو تمومه لعنت به نیرنگآره من دیوونم اینو خوب میدونم به تو بستس جونم وایاما من مجنونم که با نامردی هات عاشقت میمونم وای

ادامه مطلب
فرض کنید در چنین شرایطی هستید:
هوا خیلی گرمه و عرق کردید.
چند ساعت پیاده‌روی با یه کیف سنگین باعث شده حسابی خسته بشید و لباس‌هاتون به بدنتون چسبیده.
آخرین باقیمانده آب‌تون رو چند ساعت پیش خورده‌اید و گلوتون به شدت خشک شده.
شدت گرما و خستگی قدرت هرکاری رو ازتون گرفته و چند کیلومتر تا آبادی بعدی هنوز فاصله دارید.
از طرف دیگه شما در کشور خارجی هستید و زبان مردم اونجا را هم متوجه نمیشید.
اینجا جایی است که شما متوجه محدودیت‌های جسمی و ذهنی خودتو
یا رب نظر تو برنگردد
تولد امسالم به خودم یه کتاب هدیه دادم. "من سر قولم هستم"
لطفا سر قول‌هات بمون.
پای آروزهات وایسا. براشون زحمت بکش. سختی‌هاشو قبول کن. کوتاه نیا. اگر ترسیدی هم پا پس نکش. اگر نمی‌تونی جلو بری حداقل عقب نرو. یک کم صبر کن. نفس بکش. شجاعتتو جمع کن و دوباره شروع کن.
فقط بدون نباید از رو بری. هر چقدر هم سخت باشه تو باید سخت‌تر باشی.
اگر دردت میاد به خاطر اینه که داری رشد می‌کنی.
اگر واسه تو پیش اومده به خاطر اینه که توانایی حلش رو دار
 
1
هیچوقت نمیشه با این بچه ها نخندید..
شاد نبود،جیغ و داد نکرد،ازونجایی که جلوی بقیه آروم و بی سرو صدام
امروز آآقای ر میگفتن این صدای کدوم کلاس بود؟با دسدن من گفت کلاس خانم ق که نبوده! خانم ق نبودن، دیگه کدوم اساتید کلاس داشتن؟
که لبخند زدم و گفتم کلاس خودم بود:)
 
2
امروز رفتم پیش بابا،
از نزدیک مار خودشو همکاراشو دیدم
بعضیا و رفتاراشون..
و جدا دمشون گرم که انقدر خودداری دارن و درمقابل حتی فحش دادنا آرومن..
اونم آدماس زبون تفهم این منطقه جدیدی
 
 
1
هیچوقت نمیشه با این بچه ها نخندید..
شاد نبود،جیغ و داد نکرد،ازونجایی که جلوی بقیه آروم و بی سرو صدام
امروز آآقای ر میگفتن این صدای کدوم کلاس بود؟با دیدن من گفت کلاس خانم ق که نبوده! خانم ق نبودن، دیگه کدوم اساتید کلاس داشتن؟
که لبخند زدم و گفتم کلاس خودم بود:)
 
2
امروز رفتم پیش بابا،
از نزدیک کار خودشو همکاراشو دیدم
بعضیا و رفتاراشون..
و جدا دمشون گرم که انقدر خودداری دارن و درمقابل حتی فحش دادنا آرومن..
اونم آدمای زبون نفهم این منطقه جدیدی
 
سلام علیکم:)
یک عدد نوستال...ییده هستم:))) این چندروز خیلی خیییییییییلی گرمه در حد جهنم، استانهایی غیر از جنوب بیان بگن گرمه کره خورشید میکنم توی حلقشون والا.
خونه جدید رو دارن رنگ امیزی میکنن، انتخاب رنگ از بنده بوده که با ترس ولرز از خواهر و غرغرهاش من انتخاب کردم البته خودش به من سپرده بود ولی واقعا ادمیه که حق انتخاب میده بهت بعدش بهت غر میزنه میگه این فلان اونش فلان خوب یکی نیس بهش بگه خودت انتخاب کن خواهر عزیز. برا همه چی همینه ها.
دیگه من ا
 
ما برای درد کشیدن آفریده شدیم 
اشتباه کردیم که خیال میکردیم روزی تو ایوون خونه‌ای گرم میشینیم و به روزهای سخت گذشتمون فکر میکنیم و با خودمون میگیم که ارزشش رو داشت
اشتباه میکردیم که فکر میکردیم روزی کسی که عشق رو برای ما معنی کرده رو در آغوش میگیریم و یادمون میره تنهایی چقدر سخت و جانکاه بود ، یادمون میره چقدر مردیم تا یه بار زنده شیم
اشتباه میکردیم که تو رویا میدیدیم که دلمون گرم شده ، پشتمون گرم شده ، خیالمون گرمه 
بهار اشتباه بود ، سال
باغبان شب. نوشته‌ی جاناتان آکسیِر‌. ترجمه‌ی ثمین نبی‌پور. کتابی که به‌سختی خوندمش اما نه چون متن و قصه‌ی حوصله‌سربری داشت که به‌خاطر نبود میز بود! هیچ‌وقت این ساخته‌ی دست بشر براتون مهم بوده؟ احتمالاً، ولی نه به‌اندازه‌ی من. میز، صندلی، تخت: خلاصه و سبک زندگی من که نبود هرکدوم‌شون مجموعه‌ای از دردهای وحشتناک رو به دنبال داره. همون‌طور که در دوروز گذشته فلج بودم و پاها و کمر و پشتم می‌خواستن هرچه بیشتر بهم ثابت کنن که چیزی جز یه مشت
میخوام دوتا مطلبو بگم که نباید همیشه اینجا موندگار باشه
اول اونی که مهم نیست
ممکنه برای ۴۰ام اقای شجاعی همونجور که قبلا مامان باهات هماهنگ کرده بریم برای ۴۰ ام ولی چون خطت خاموشه نمیشه
پس خودت از محل کارت بهش زنگی بزن
دومیش دارم تمام تلاشمو میکنم که ۲۰ میلیارد بدست بیارم و اون مرکز که تو رویام هست رو بسازم و به کنک نیاز دارم تمام تلاشمو میکنم
ترو خدا این یک بار پشتم باش بدون تو نمیشه
من میخوام مرکزی بسازم که تو ایران توسعه پیدا کنه پس قدرتمون
سلام مهربونم
امروز بعد از یک هفته که از سفر برگشتیم دلم خواست باهاتون نوشتنی حرف بزنم تو این یک هفته یه چیزایی حالمو عاالی کردن بازگشت دوباره به سمت کتاب ملت عشق و پیشنهادش به یه آدم خووب که اونم مشتاقانه داره  میخونه کتابو چقد خووبه پیدا شدن آدمی سرراهت که افکار و علایقش بهت شبیه باشه فاطمه انسان دوستداشتنیه و هزااران بار شکر بابت قراردادنش سر راهم مهربونترینم میدونم که هر لحظه حواستون بهم هست و نمیذارید هیچجایی دچار ناراحتی و ناآرومی شم
خب من یه یک ساعت هست که اومدم که نهار خوردمو تازه میخوام شروع کنم به کار کردن. امتحان دیگته امو هیجده شدم این همه هم مثلا کار کردما :/ بی دقتی بود دوتا کلمه ای که اشتباه کردم. باید یادبگیرم دقت کنم. استرس امتحان پس فردارو دارم اما به هر قیمتی شده باید یاد بگیرم. در نتیجه فردا که کلا زبان امروزم یه فصل از فلاسفه ی بزرگ رو میخونمو بقیشو زبان کار میکنم. یه ذره هم خسته ام اما کدوم ادم بزرگی رو میشناسین که وقتی خسته است بگیره بخوابه اصلا خستگی معنایی د
بیا مثل گذشته ها،شب که شد، چراغ های اتاق را خاموش کنیم.من روی تخت اینور اتاق دراز میکشم،تو روی تخت آن وری دراز بکش.سکوت کن!چیزی نگو!فقط مثل همان وقت ها که سراپا، بی هیچ سوالی، برای دردهایم گوش شنوا میشدی، گوش بده!آنقدر گوش بده که حرف ها و گلایه هایم ته بکشد.بعد بیا کنارم.در آغوشم بگیر.نه معمولی؛ محکم.محکم و پرمهر.مثل تمام بغل هایی که بعد از مدت ها دوری، داشتیم.انگار که اولین و آخرین باریست که هم را میبینیم.بگذار کمی، فقط کمی، وجودت را نفس بکشم،
دلم اونقدری گرفته که برم سراغ آینه و زل بزنم به اون دو تا حفره ی معصوم و بی روح که بار غصه های عمر من و به دوش می کشن..
اون دوتا زبون بسته که مثل بقیه اعضای بدنم دلم براشون ریش ریشه
اعضایی که می تونستن مال کسی باشن که خیلی بهتر از من بهشون برسه
حیف!.. طفلکی ها به نام من سند خوردن و محکومن به تحمل
اگر زبون داشتن حتما تا حالا از من به هر کجا و هر کسی شکایت برده بودن..
 
دلم اونقدری گرفته که برم پشت پنجره ی بلند نشیمن بایستم و از ورای برج های بلند و مزاحم
 توی ساختمون نیمه متروک یه کارخونه قدیمی بین یه دستگاه بزرگ و دیوار پنهان شده بودم، خیس و کثیف. پاهام درد گرفته بود و پشتم به دیوار خشن کشیده می‌شد. بند انگشت‌هام درد گرفته بود اما نمی‌تونستم از فشار روی اسلحه‌ی دستم کم کنم، نمی‌تونستم ثانیه‌ای از خودم جداش کنم. سقف کارخونه بعضی‌ جاها ریخته بود و با ایرانیت و پلاستیک سوراخ ها رو پوشونده بودن. بارون محکم روی اون‌ها می‌خورد و گاهی قطره‌های درشت آب از فاصله‌ی زیاد روی فلز زنگ زده‌ی ماشی
هوالرئوف الرحیم
ماشین صافکاری بود. داداش اینها هم سر تولد مامان مدل ویروس کرونا باهامون برخورد کرده بودن. داداش رضا هم که پیچوندمون و قربون رضا برم که پشتم بود و دستم رو گرفت و رضوان و فسقل در دست با اتوبوس و مترو راهی راهپیمایی شدیم.
به جرئت می تونم بگم بهترین راهپیمایی تاهلم بود. خوش گذشت. خیلی. مخصوصا که خدا دلی بهم داد تا تکبیر بگم و دل چند نفرم شاد کردم. 
الهی شکر.
 
 
 
 
خدایا کمک پلیز که وقت وقتش ساکت نباشم و خوب حرف بزنم.
زیادی دور نشو بیا کجاهارو میکنی نگاه
انگاری غرقی توی رویا حالتو میخرم
همه میرن تو میمونی پشتم گفتی نرو لفظتو نکشتم
 
دل تو اینجاس توی مشتم این دلو میبرم
اینا حرفای منه نمیگم جلو همه
ولی صد سالم اگه خیره شم تو چشمات کمه
اینا حرفای منه نمیگم جلو همه
ولی صد سالم اگه خیره شم تو چشمات کمه
دوس دارم باشی تو دلم جا شی
نگو چشمای گیرات بگو نقاشی
خوابم یا بیدار یه جورایی خب بیمار
نگو خرمن موهات بگو گندمزار
اینا حرفای منه نمیگم جلو همه
ولی صد سالم اگه خیر
امشب شب قدر بود. من دیگه اون امین سال پیش نیستم یا بهتره بگم دیگه اون امینی که خودم میشناختم نیستم. بنظرم لحظه ی بلوغ هر آدمی نه بلوغ فکریشه نه بلوغ جسمی. بلوغ اصلی اون لحظه ایه که میخوای اون پیله ی محکم دور و برت رو بشکافی و بیای بیرون. ولی فعلا پیلمو شناختم، هنوز راهی به بیرون پیدا نکردم، به مسیر چیدم برا خودم این وسط که راه بدون کمک گرفتنیه. راهیه که جَنَم خودم برای رسیدن به اون هدف اصلیم رو میطلبه.نه پدر
نه مادر
نه برادر
نه دوست
نه همراه
خودم
به نظر شما خدا عین کل چیزای طبیعی یا خدا جدا از طبیعت محسوب میشه؟ من با اولی موافقم که نظر اسپینوزاست. من میگم کل طبیعت خداست. خدا تو همه چیز هست حتی توی بدترین جاها. کثیف ترین جاها همه جا همه جا. خدا همه چیز هست. خدا نا متناهی. ممکن نیست خدا بیرون طبیعت باشه. بیرون از جهان بیرون از هر چیزی که هست.
بگذریم. 
امروز باز نشد چهار بیدار بشم ساعت هشت اینطورا بود چشام باز شد دیگه نشستم تو بالکن دارم میخونم فعلا کنج دنجمون اینجاست حتی با این که گرمه راحت ت
صحنه اول 
والا مایی که از 6 جهتمون لوله های آب گرم شوفاژ رد میشه و تمام در و پنجره هامون صد جداره است؛ چه می فهمیم سرما یعنی چی؟ 
تو خونه ک با تیشرت و نهایت سویشرت می چرخیم... 
بیرونم که اگ چرم گوساله ی اسرائیلی تنمون نباشه، پشم گوسفند استرالیایی تنمونه. 
ما با این شرایط سرما می فهمیم؟ درکی داریم ازش؟
خونه گرم و نرم، ماشین همینطور، مدرسه و دانشگاه و محل کار هم. حالا تو هی بیا از سرمای جان سوز این روزهای زمستان برای ما تعریف کن. ما اصلاً درکی ندار
میگم : " اه، چقدر گرمه "
میرم در اتاق رو باز می کنم.
سی ثانیه از نشستنم روی صندلی میگذره که حس می کنم دارم می لرزم.
میگم: " چه هوای سردیه "
و میرم در رو باز میذارم.
همکارم خیره خیره نگاهم می کنه.
کلید " ک " رو روی کیبورد پیدا نمی کنم. پنج بار میگردم اما پیداش نمی کنم. فکر کنم دارم آلزایمر می گیرم...
خدا کنه آلزایمر بگیرم...
یه فیلمی دیده بودم که داستان زنی بود که کم کم آلزایمر گرفت، همه چی رو فراموش کرد... عاشق خانواده ش بود، اما وقتی آلزایمر گرفت دیگه نمی ش
کلیک کنید
5
[ T y p e h e r e ]
همسایهی پری
-صورتت که ای ....بدک نیست چرا شوهر نمیکنی آمارش رو دارم توی
محل هم کم خاطر خواه نداری....؟حداقل شوهرت واست موبایل
میخره....
با این حرف مژگان اخم هایش را درهم کشید.نمیدانست این دختر چرا
اینقدر از تحقیر کردن او لذت میبرد....مژگان که سگرمه های درهم اورا دید
با دست های بزرگش محکم به پشت او زد و گفت:
-بی خیال بابا ... خودم واست میخرم...!
پریناز از شدت درد صورتش در هم شد وزیر لب نالید:
-آخ.... پشتم ،دختر عجب دستهای بزرگ و سنگینی
تصمیم گرفتم برای اولین بار از تصمیمم دفاع کنم. با اینکه خیلی میترسم.. با اینکه نمیدونم با چه واکنش هایی رو به رو میشم که حتی خودم رو براشون آماده کنم..مامان میگفت نیاز نیست نگران باشی. من میخوام ذهنت رو روی هدفت متمرکز کنی و دائم نگران نباشی که الان چی میشه؟ باید چی بگم و چیکار کنم؟ میگفت خودش واسطه میشه و از بابت اون نگران نباشم.در واقع خیلی از مامان ممنونم. توی همه شرایط زندگیم پشتم بوده و همه جانبه ازم حمایت کرده. هیچوقت نذاشته احساس تنهایی ک
به نام خدا
- خانم ببخشید من چادر ندارم میشه یه چادر بدین؟
+ دخترم تشریف ببر باب الجواد از دفتر امانات چادر بگیر خوشکلم.
- ممنون.
در راه باب الجواد
یک پیر مرد زائر با غیض :
+عربا حجابشونو رعایت می‌کنن ولی اینا نه...
- حاج آقا دارم میرم چادر بگیرم. 
+ (فریاد می‌زند) تو حرم امام رضا هر طوری دلشون میخواد می‌گردن
- آقای محترم من حجاب دارم فقط چادر ندارم که دارم میرم بگیرم. بعدشم من مسئول اعمال خودم هستم.
+ (همچنان با فریاد) پس امر به معروف و نهی از منکر چی م
هر روز دارم ۱۵۰ کیلومتر میرم و میام و وقتی ظهر میرسم خونه شبیه بستنی عروسکی آب شده ام ، کولر رو روشن میکنم ، خیس عرق از گرمای وحشتناک اون جاده ی بیابونی میشینم نهاری که از شدت گرمای راه هنوز داغه داغه رو با یه لیوان دوغ آب علی میخورم و یک راست میرم تو تختم و بیهوش میشم... 
وقتی هم بیدار میشم میخوام به کلی کار برسم و نمیرسم :))) 
و البته خودم رو اصلا تحت فشار نمیذارم...
کارهایی که انجامشون برام ضروریه طی این مدت ، فقط پایان نامه ام و سه تار و کشیکهام .
برای اینکه حس خودم هم بد هست 
اما سرکار خیلی گرمه 
خیلی زیاد 
فقط اینکه فردا شبکارم 
خسته ام 
از این زندگی مسخره که همیشه در بزنگاه های حساس با یک دعوا همه چی برچیده میشه خسته ام 
مدت زیادی بود دعوا نکرده بودم 
و حالا دیروز دقیقا دیروز باید دعوا کنم 
سر روزه ای که به عمد و برای میل دلم نبود که نگرفته بودم 
روز اول رمضان میخواستم روزه بگیرم اما چون برای وسواسیم قرص میخورم خواب موندم (دو قرص که هر دو خواب‌آورن) 
و اینو نمتونم به مامان بگم 
که اگ
من ازغم عشق تو وین  حال دگردارمعشق است وفراق تو من شوربه سردارمرفتی وبه هجرتو می سوزم ومی سازملیکن زفراق تواشکی به بصر دارمیکتا گهر نازم من دل به تو می بازمیک مرحمتی جانا چون دیده تردارممن درطلبت حیران گمگشته وسرگردانرفتی وبه راه تو من دیده به در دارمازغصه هجرانت پشتم زجفا خم شدضمنا تو بیا بنگر دستان به کمردارمشش گوشه شده قلبم ازغربت هجرانتای جان توبیا بنگر شش گوشه جگردارمروزم شب تاریک است ای مه تودرآ ازابرحالا که دراین ظلمت من میل سحردا
آقا فرض کنید #غدیر اصلا نبوده که پیامبر جلوی هزاران نفر امیرالمؤمنین رو به جانشینی منصوب کنهیکی از احادیثی که در فضیلت امیرالمؤمنین هست و شیعه وسنی اونو نقل کردن، #حدیث_منزلت است. معاویه‌ای که دستور به دشنام و لعن امیرالمؤمنین داده بود، این حدیث رو نقل کرده، نمیتونست انکار کنه. چون اکثر مردم بارها از زبان پیامبر در جاهای مختلف شنیده بودن. متن حدیث اینه.(یاعلی) أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی.(ای علی) تو نسب
امروز به بودنِ سپی و مری و مامان بزرگ گذشت. با وجود گذشتن تولدم برام کادوهای خفن آوردن :) عکسای قدیما رو دیدیم و من چقد استرس کشیدم که سپی عکسای قبل طلاقو نبینه. تازه یه گل کوشولو هم رو کادوهاشون بود :))
آقا اومدم ادا این خارجکیا رو در آرم با آسودگی به تخت تکیه بدم فهمیدم پشتم خالیه چنان با مغز افتادم  از رو تخت زمین که هرچی نوسان خوندم پرید :))) الان خودم به نوسان افتادم هارهار :)))
گل کوچولوی جذابم رو به همراه حسابان مشاهده میکنید که هرگز توش استعد
شاید تنها نکته مثبت اتفاقای امشب این باشه که بابا با حال عصبی ای گفت :تو به درد این کار نمیخوری!برو فارسی خودتو بخون!
یا داداش پشتم در اومد که خب بدبخت این یه بارو حق داره خب...
یا ابجی گفت من میتونم قسم بخورم که تو یه جای دیگه جات بهتره...
....
+وقتی عمه ی یک کودک خردی و اعصاب نداری و دوست داری هرچی پیش اومده و پیش میاد رو از یاد ببری...
یه همچین سازه ای با انبار کنارش ...اگر دقت بفرمایید...با لگو ساختم...و به خودم که اومدم دیدم عجب محشر شد ...
در حالیکه صاح
سکانس اول : هوا به شدت گرم بود ، شُر شر عرق می رخیتیم . اولین بار بود که تابستونِ شمال رو تجربه می کردیم . خدا رو شکر کولر ماشین رو قبلش درست کرده بودیم . داخل ماشین قابل تحمل بود و بیرون غیر قابل تحمل ! داداش از همون لحظه ی اول رفت تو کارِ تُنبان و زیرپوش ! اما من سعی داشتم مقاومت کنم . پیرهن تنم بود و هی به این خان داداش نگاه می کردم که چقدر خوش به حالشِ با زیر پوش ! یک گام عقب نشینی کردم . دکمه هاش رو باز کردم . اما باز هم غیر قابل تحمل بود . یه خرده که
همه ی نوشته هام رو پیش نویس کردم. همه چیز چه خوب چه بد گذشته و من تمامش رو توی گذاشته جا میذارم و درس هایی که ازش گرفتم رو تو قلب و ذهنم نگهداری میکنم.
شاید بگید خیلی دیوونه م اما خوب شد که امسال نشد و دوباره قراره یه سال دیگه هم تلاش کنم . 
خوشحالم بابت درسایی که گرفتم و قراره بگیرم.
خوشحالم از اینکه فهمیدم برای خانواده م خیلی مهمم فارغ از نتیجه.
دلم آشوبه بابت وقت های از دست رفته و کم کاریام اما هرچه زودتر تلاش میکنم احیا بشم . الان وقت این کار ها
روستای دور افتاده است اون دور دوراااا
الان همونجا قدم میزنم و به سمت اتاقی میرم که قراره بیمارام رو معاینه کنم 
زنای روستایی لباسای محلی تنشونه ، لباسای که هنر این زن ها رو به رخ میکشه
جذاب و دوست داشتنی ،یه قلم آرایش هم روی صورتشون نیست خود خود خودشونن ،خنده هاشون و چشماشون یه جور خاصه نمیشه گفت بی درد اما عجیب شاده ، شال بلندی که معلوم نیست چادره یا روسری چقدر قشنگ صورتشون رو بغل کرده گلدوزی های بینظیرش ادمو شگفت زده میکنه
لبخند میزنم و کا
امشب همچی به بهترین شکل ممکن بین من و x تموم شد خیلی ام خوب من اینقدر جسمم خوشحاله ولی ناراحتم بخاطر اینکه پشت سرم حرفایی زده که واقعا جلوم چیزه دیگه میگفت !!
جلوم آیینه بودن و پشتم قیچی بودن برام مهم نیست مهم اینه که حالم خوب بشه برای خوب شدن حالم تلاش میکنم تا جایی که بتونم تا جایی که موفقیت برام رقم بخوره من کم نمیارم و دست از تلاش هم نمیکشم ...
خیلیا جلوم سنگ انداختن ولی من روی سنگا راه رفتم چون خودم خواستم وگرنه پرش کردن از روی سنگا راحت بود م
دلم میخواست کنار اون باشم بزرگ بشم رشد کنم قوی بشم پیشرفت کنم بهش تکیه کنم برا همه قوی باشم برای اون ضعیف ترین دلم میخواست حامیم باشه پشتم باشه دلم میخواست صبح که از خواب پا میشم برای اون صبحانه درست کنم دلم میخواست به اون غر بزنم بگم زندگی چقدر مزخرفه دلم میخواست با اون از ناتواناییام صحبت میکردم با اون از مشکلای تو زندگیم از چیزایی که ناراحتم میکنه با اون میتونستم رشد کنم با اون تغییر میکردم دلم میخواست شبا با اون شام میخوردم با اون میرفتم
سلام دوستای گلمممم
خوبیییین ؟
یه اطلاعات کوتاه درمورد لمور کوتوله نوشتم ، ادامه رو بخونین ، لمور کوتوله منتظرتونه هاااا
لمور کوتوله یکی از گونه های لمور هست
و تو رده پستانداران قرار داره ، لمور کوتوله بدنش خاکستری رنگه و زیر شکمش سفیده
لمور کوتوله حدودای 16 یا 17 CM طول داره و دمش 16 CM هست
لمور ها 18 سال عمر می کنن ولی نمی دونم لمور کوتوله چقدر عمر می کنه
و وزنش همش 100 G هست
لمور کوتوله تو جنگلهای ماداگاسکار زندگی می کنه ، و در سال 2014 کشف شده ( آخی )
متن آهنگ ببینیم همو پازل بند
دوباره بارون میاد آروم میکوبه روی شیشه
دلم آروم نمیشه
ردِ پاهات ، مثلِ زخمی که میمونه تا همیشه
دلم آروم نمیشه
روت توو روم وا شد ، دوباره دعوا شد
یه نفر رفت و یکی دوباره تنها شد
اونکه عشقم بود ، پشتم بهش گرم بود
ادامه مطلب
کاش آغوشت عضوی از تنم بود 

مثلا آغوشت پاهایم بود 

که بی آن قدم از قدم برنمیداشتم 

یا دست هایم بود 

که هرجا میرفتم در آغوش تو میرفتم 

در آغوش تو به خواب میرفتم 

در آغوش تو به بیداری می آمدم... 

یا مثلا آغوشت چشم هایم بود 

که این جهان تاریک و خالی را آبی آسمانی میدیدم... 

خوب بود آغوشت پشتم بود 

که بال در می آوردم مدام 

اما کاش آغوشت قلبم بود 

نبودش... . 





حسنا میرصنم
ساعت از 6 صبح گذشته بود که بیدار شدم. جایم نا راحت بود. بالشت سفت بود و بابتش سردرد گرفته بودم. روز قبلش هم بد خوابیده بودم و گوش راستم درد داشت. پشتش به من و خواب بود. یه ربع بیست دقیقه‌ای را از این طرف به آن طرف شدم. فایده‌ای نداشت. همیشه با خوابیدن در جاهای تنگ مشکل داشتم. توی سفر و کمپ همیشه قیافه‌ام شبیه مُرده‌هاست چون شب‌ها خواب ندارم و مدام بیدار می‌شوم. تخت و تشک نفره که جای خوابیدن دو نفر نیست. حتی کیسه‌خواب یک نفره هم جای خوابیدن یک نف
به دیوار رو به روی بلیط فروشی ایستگاه مترو قلهک تکیه دادم و منتظرم در حالی که همه چیز داره شکل دیگه ای به خودش میگیره. گیاه بزرگ توی گلدون وسط سالن بزرگ میشه، تکون میخوره، زرد میشه و اروم اروم پودر میشه. پرچم های رنگی روی سقف با باد به جنبش میفتن، تیکه تیکه میشن و رنگ‌هاشون به صورت نقطه‌هایی رقصان در اطراف می چرخن. کاشی های قهوه ای سیاه کف مترو شروع به ترک خوردن میکنن و از پشتش شون فضایی سفید رو نشون میدن که سنگ ها رو میبلعه و به آهستگی با صدای
به دیوار رو به روی بلیط فروشی ایستگاه مترو قلهک تکیه دادم و منتظرم در حالی که همه چیز داره شکل دیگه ای به خودش میگیره. گیاه بزرگ توی گلدون وسط سالن بزرگ میشه، تکون میخوره، زرد میشه و اروم اروم پودر میشه. پرچم های رنگی روی سقف با باد به جنبش میفتن، تیکه تیکه میشن و رنگ‌هاشون به صورت نقطه‌هایی رقصان در اطراف می چرخن. کاشی های قهوه ای سیاه کف مترو شروع به ترک خوردن میکنن و از پشتش شون فضایی سفید رو نشون میدن که سنگ ها رو میبلعه و به آهستگی با صدای
ازروانپزشک نوبت گرفتم والان توی صف انتظارم.
نمیدونم مشکل کارکجاست اماخوش نیستم
یعنی دوشه روزخوبم،دوسه روز داغون.
دوسه روز مث اسب میخونم،یهو دوسه روز هیچی نمیتونم بخونم.
خدالعنتشون کنه که اینهمه همه چیزروگرون کردن.طبق برنامه ریزیایی که داشتم مهرامسال میتونستم یک خونه عالی نزدیک دانشگاه اجاره کنم.امااونقدرگرون کردن که نمیشه تادوسه سال!
تنهاچاره ی من یک خونست که توش زندگیموعالی بسازم همونطورکه تجربه موفق قبلی هم دارم.
ازاول ترم باشگاه نر
امروز ساعت هفتو نیم هشت بیدار شدم. دیگه نشستم پای کارم. تقریبا بیشتر کارامو انجام دادم یکی دوتا غیر از کتاب خوندن مونده. البته کتابم کلی جلو بردمشا. سعی کردم بفهمم بیشتر شاید تند پیش نرم اما میدونم تا شب کلی میشه. همین. فعلا کنج دنجم بالکن به خصوص که مرتبشم کردیم نمای زشتیم نداره. هرچند گرمه هوا اما چون سایه است اونجوری حس نمیشه یه گهگداریم یه نسیمی می وزه. همین براخودم خلاصه هم بر میدارم اما خلاصه ای که کلش هست :/ فکر کنم کتابو بخونم سنگین تره د
سلام دوستای گلمممم
خوبیییین ؟
یه اطلاعات کوتاه درمورد لمور کوتوله نوشتم ، ادامه رو بخونین ، لمور کوتوله منتظرتونه هاااا
**********
لمور کوتوله یکی از گونه های لمور هست
و در رده پستانداران قرار داره ، لمور کوتوله بدنش خاکستری رنگه و زیر شکمش سفیده
لمور کوتوله حدودای 16 یا 17 CM طول داره و دمش 16 CM هست
لمور ها 18 سال عمر می کنن ولی نمی دونم لمور کوتوله چقدر عمر می کنه
و وزنش همش 100 G هست
لمور کوتوله تو جنگلهای ماداگاسکار زندگی می کنه ، و در سال 2014 کشف شده (
سلام دوستای گلمممم
خوبیییین ؟
یه اطلاعات کوتاه درمورد لمور کوتوله نوشتم ، ادامه رو بخونین ، لمور کوتوله منتظرتونه هاااا
**********
لمور کوتوله یکی از گونه های لمور هست
و در رده پستانداران قرار داره ، لمور کوتوله بدنش خاکستری رنگه و زیر شکمش سفیده
لمور کوتوله حدودای 16 یا 17 سامتی متر طول داره و دمش 16 سانتی متر هست
لمور ها 18 سال عمر می کنن ولی نمی دونم لمور کوتوله چقدر عمر می کنه
و وزنش همش 100 گرم هست
لمور کوتوله تو جنگلهای ماداگاسکار زندگی می کنه ،
×هر کسی تو زندگیش یه جوری به چالش کشیده میشه، انسان اومده تا با رنج رشد کنه، نه اینکه الان بخوام شکایت کنم ها نه، نمیخوام بگم بابا خداجان گیر آوردی منو هی دم به دقیقه یه چیزی میذاری تو کاسه ام؟ نه اینم نمی خوام بگم، من میخوام اینو بگم فقط: خداجان لطفا بینش، درک و شعورش رو هم بذار تو کاسه! مبهم نوشتم؟ نمیدونم شاید، ولی حال باز کردن مطلب رو ندارم!
 
××اسباب کشی انجام شد ولی هنوز من له لهم، هنوز نتونستم یه دل سیر بعدش استراحت کنم که بخواد این خستگی
سال نو شد و هیچ چیز نو نشد. گل‌ها شکفته نشد، درخت‌ها شکوفه نکرد، زمین سبز نشد. دیگر باران بی باران! به جای آن که زیر باران بروم پشت پنجره فقط سیل نفهمی را می‌بینم که همه را با خود می‌بَرَد.فارغ از هر چیز من به هیچ چیز نرسیدم. من این سال را نیز مانند سال قبل گذراندم مانند هر سال. این صفحات این دفتر چند برگ، همه یکسان است؛ همه سیاه است!زندگی برایم قابل پیشبینی شده است، همه‌اش بدبختی و بلاست، نه چیزی دیگر. دفتر سرنوشت من بی‌برگ است، فقط وجود دارم
تو این مدتی که گذشت فهمیدم آدما راحت تر از اونی که فکرشو میکردم پشتمو خالی میکنن راحت قضاوت میکنن راحت محکوم میکنن و راحت تر از اون طلبکارن و انتظار دارن حالا دیگه اما میدونم سکوتم از خریتم نیست فقط حرفم نمیاد وقتی این رفتار هارو میبینم آدمها خودخواه ترین و منفعت طلب ترین موجوداتین که ممکن بود به وجود بیاد و اومد اره دلم پره از همه میدونم کم کم بارکردم که برم میدونم دیگه نمیخوام حتی بگم که میرم میدونم به خودشونم بیان نمیفهمن تارایی بوده مید
-چیه خانومی خیلی خسته شدی-نه بابا پاهام داغون شد تو این کفشا ،کفشا رو تو یه دستم گرفتم با یه دستمم دامنم گرفته بودم که زیر پام نرهداشتم از پله ها میرفتم بالا که کامران بغلم کردجیغ ارومی زدم و گفتم-بذارم زمین دیوونههیچی نگفت و من و روتختم گذاشت-مرسی-قابل تو خانوم گل و نداشتبعدم رفت بیرون بلند شدم لباسمم و در بیارم ولی هرکاری کردم نتونستم زیپشو باز کنم اخرم محبور شدم کامران و صدا کنم-کامرااااااااااااااااانبعد چند دقیقه اومد-چیه؟-ببین این زیپ
امروز که از سرکار برمیگشتم مثل روزهای گذشته بیرون حرم چندین نفر سجاده پهن کرده بودن و نشسته بودن روبروی حرم تو همین چندقدم که تا جای ماشین پیاده میرم 3 نفر از من سوال کردن صحن ها هنوز بسته ان؟ و من گفتم آره متاسفانه 
از تو ماشین مغازه ها رو نگاه میکردم یهو یه لباس فروشی دیدم و یادم اومد چند وقته خرید نرفتم و چقدر دلم تنگه که بی دغدغه تو بازار راه برم و خرید کنم.
از پنجره خونه کوه سرسبز و میبینم؛ من عاشق رنگ سبز بهارم یک رنگ سبز نو و تازه و هر روز
پنج سال
شصت ماه
چهارصد و بیست هفته
هزار و هشتصد و بیست و پنج روز
چهل و سه هزار و هشتصد ساعت
دو میلیون و ششصد و بیست و هشت هزار دقیقه
صد و پنجاه و هفت میلیون و ششصد و هشتاد هزار ثانیه
بسه دیگه ...
همچین زمان کمی نیست!
......
تا چقدر میتونیم دووم بیاریم !؟
چقدر اهل خطریم !؟
یاد اون شعره افتادم که میگه محبوب من مبادا مرد خطر نباشی !
......
خطاب به خودم
هه پسر ! بازیگر خوبی میشی !
میای وسط هال و از بازی پینگ پونگ کفترها حرف میزنی و مثل همیشه به این سریال های صد م
 
خاطره ای در باره  شهید منوچهر مدق:
 
  هر چه سختی بود با یک نگاهش می رفت، همین که جلوی همه بر می گشت و می گفت: «یک موی خانمم را نمی دهم به دنیا، تا آخر عمر نوکرش هستم»، خستگی هایم را می برد.
می دیدم محکم پشتم ایستاده، هیچ وقت با منوچهر بودن برایم عادت نشد، گاهی یادمان می رفت چه شرایطی داریم. بدترین روزها را با هم خوش بودیم. از خنده و شوخی اتاق را می گذاشتیم روی سرمان.
سیره شهدای دفاع مقدس، ج12،  ص 263
 
انگار ترانه نفست بر
گردن و لاله گوشم، در حالی که انگشتانت هنرمندانه بر ساز خیالی پشتم زخمه می‌زنند،
یکی از آن تصویرهایی‌ست که هر جا یادم
بیفتد، لبخند وسیعی بر چهره‌ام نقاشی می‌کند 
و صد ساله هم که باشم نوجوانی بی
امان و چونان اسب رم کرده در یاخته‌هایم می تازد!
هووووف پر از استرس و ناراحتی هستم. دلم میخواد بزنم زیر گریه ولی از اونجایی که همه فکر میکنن من بی دردم و هیچی از بالا پایین زندگی حالیم نیست و زیادی سرخوشم گریه کردنم نشونه ی بچگی و ضعفم میشه نمیدونن که کم آوردم از این همه درد، کم آوردم و باید خودم خودمو جمع کنم.
خدا کی تموم میشه این بساط؟ الآن یه حسی بهم دست داد! (همزمان با گوش دادن به صحبت های اهل خونه و شرکت تو بحثشون اینارو مینویسم) حس اینکه تو هر کار خدا حکمتی هست و وقتی به این فکر کردم یکم پ
انتظار بند بندِ وجودتو درگیره یه درده ناعلاج میکنه بعدم اروم و بی سر و صدا از بین میبرتت.
تو تازه یاد گرفتیما خیلی وقته گذاشتیم کنار...
روزگاری هم اگر دیوانه ات بودم ، گذشت جانان :)
تنها جایی که پشتم وایسادن پشت چراغ قرمز بود
بامن #سرد نباش سرما میخوری
من ‌تمامم،پر از این حالته بی حوصلگیست:)
از وقتی از کسی توقع ندارم زندگی زیباتر شده!
+ موندن بهتره یا رفتن؟- بستگی به آدمش داره(:
مثه برف باش زیبا ولی سرد :)
 
باغ عروسی در شرق تهران
باغ عروسی تشریفات
سلام بچه ها
دم طلوع صبحه که دارم مینویسم.
برای روزی که در راهه یه مقدار برنامه های بیرون از خونه دارم که یکیش حجامت و یکیش عکاسی تو پاییزه .نمیدونم چرا از شب تا حالا هی ترسیدم به برنامه هام نرسم و چند ساعت یه بار بیدار شدم :/
بعد یه دوره وحشتناک بیماری جوجه،الان خودم بیمارم... بعد نه رو به بهبود میرم نه بدتر میشم.چند روزه همین شکلی ام!
اینکه نمینویسم شاید دلیلش یکنواختی زیاد روزمرگیمه. امسال تولدم حتی به بی مزه ترین شکل ممکن گذشت. یعنی شروع یه سال
هووووف پر از استرس و ناراحتی هستم. دلم میخواد بزنم زیر گریه ولی از اونجایی که همه فکر میکنن من بی دردم و هیچی از بالا پایین زندگی حالیم نیست و زیادی سرخوشم گریه کردنم نشونه ی بچگی و ضعفم میشه نمیدونن که کم آوردم از این همه درد، کم آوردم و باید خودم خودمو جمع کنم.
خدا کی تموم میشه این بساط؟ الآن یه حسی بهم دست داد! (همزمان با گوش دادن به صحبت های اهل خونه و شرکت تو بحثشون اینارو مینویسم) حس اینکه تو هر کار خدا حکمتی هست و وقتی به این فکر کردم یکم پ
بسم الله
یکی از مشکلاتی که دارم اینه که همسرم اهل تفریح و روابط با انسانها نیست
توی این مدت که ازدواج کردیم بیرون رفتن هامون به قصد تفریح به اندازه ای هست که با انگشت های دست قابل شمارشه...
برعکس من به شدت اهل تفریحم و بیرون رفتن و ...
اما بعد از زیر یک سقف اومدن اکثر اوقاتم رو تو خونه بودم
گاهی کار هنری کردم که خورد تو ذوقم و ول کردم
چند وقت پیش با کلی التماس و خواهش گفتم نگاه چقدر هوا خوبه
خونمون نزدیک چندین باغ هست حیف نیست تو خونه بشینیم بیا هم
با خوندن نوشته یکی مونده به آخر لافکادیو داشتم به پیش‌شرط‌های خودم برای ازدواج فکر می‌کردم که از جمله مهم‌تریناش بچه‌دار نشدن و مهریه به اندازه وسع و عروسی نگرفتن و استفاده از پولش برای امور خیرتر بود. دیدم من اگه ایدز داشتم راحت‌تر می‌تونستم ازدواج کنم تا با این پیش‌شرط‌ها. خلاصه هیچی دیگه نشستم دارم ماستم رو با بربری می‌خورم و تقوای الهیم رو پیشه می‌کنم... [تعداد دنبال‌کنندگان دختر را می‌شمرد]
پاورقی۱: اگه توی مسیر بین مترو مصلی تا
از کتاب مستور یاد گرفتم بشینم و نامحسوس به دنیای مردم وارد بشم. توی  «۵گزارش کوتاه از نوید و نگار»ش نگار می‌ره تو فرودگاه و روی صندلی‌ها می‌شینه و دنیا براش توی سبزی‌ها و دلتنگی‌های خانم‌هایی که اونجا نشستن جریان پیدا می‌کنه. رفتم توی صحن نشستم و زیاد، خیلی زیاد گریه کردم. برای زوجی که پشتم نشسته بودن و شبیه داداشم اینا بودن. گریه کردم و فکر کردم چه‌طور دنیا انقدر تکراری و کوچیکه؟
یاد یکی از پست‌های سارا می‌افتم که نوشته بود ترجیح می‌

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها